کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صباغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صباغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sabbāq رنگرز؛ رنگساز.
-
واژههای همآوا
-
سباق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] sabbāq بسیار پیشیگیرنده؛ آنکه همواره پیشی جوید و پیش افتد.
-
سباق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] sebāq ۱. پیشی گرفتن؛ پیشی جستن.۲. اسبدوانی.۳. (اسم) هر مسابقهای که بین دو یا چند تن باشد.۴. (اسم) پابند پرندگان شکاری که از چرم یا جنس دیگر است.
-
جستوجو در متن
-
صباغت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صباغة] [قدیمی] sabāqat حرفۀ صباغ؛ رنگرزی.
-
رنگرز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [مرکب از رنگ + رَز (از مصدر رزیدن: رنگ کردن)] rangraz کسی که پیشهاش رنگ کردن نخ، پارچه، جامه، و امثال آنها باشد؛ صباغ.
-
رنگ ریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] rangriz ۱. رنگرز؛ صباغ.۲. [مجاز] حیلهگر؛ نیرنگباز.
-
رنگی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به رنگ) rangi ۱. آغشتهبهرنگ؛ رنگآلود.۲. آنچه بهرنگهای مختلف باشد.۳. [قدیمی] رنگرز؛ صباغ.