کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صاع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] sā' پیمانهای معادل چهار مد، یک من تبریز، یا سه کیلوگرم که احکام اسلام از کفاره و فطریه بر آن جاری است؛ پیمانه.
-
واژههای مشابه
-
صاع ستان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] sā'setān ۱. صاعستاننده؛ صاعگیرنده.۲. [مجاز] فقیر و مستمند که در عید فطر صدقه و فطریه از مردم بگیرد.
-
صاع سر
فرهنگ فارسی عمید
[عربی. فارسی] [قدیمی] sā'sar ۱. صدقۀ سر؛ زکات سر؛ زکات بدن.۲. زکات فطره که در عید فطر بدهند.
-
جستوجو در متن
-
وسق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] va(e)sq ۱. مقدار وزن بار شتر.۲. اندازۀ شصت صاع.
-
قفیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَقفِزَة] ‹کفیز، کویز› [قدیمی] qafiz ۱. پیمانهای معادل ۱۲ صاع.۲. واحد اندازهگیری سطح برابر با ۱۴۴ گز.〈 پُرآمدن قفیز: [قدیمی، مجاز] بهسر آمدن عمر: ◻︎ همان گر نیاید نخوانَمْش نیز / که گر زاین یکی را پُر آید قفیز (فردوسی: ۵/۲۳...