کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیوا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیوا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: šepāk] šivā فصیح؛ بلیغ.
-
شیوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] šivā ۱. در آیین هندوئیسم، خدای مخرب و مظهر انهدام که معمولاً او را بهصورت مردی عبوس نمایش میدهند.۲. آیین پرستش شیوا که یکی از سه صورت مهم آیین کنونی هندوئیسم را تشکیل میدهد.
-
واژههای همآوا
-
شیوع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شُیوع] šo(i)yu' فاش شدن؛ آشکار شدن؛ ظاهر و هویدا شدن.
-
جستوجو در متن
-
سلیس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی: سلس] salis ۱. شیوا؛ فصیح.۲. = سَلِس
-
عبارت آرایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] ebārat[']ārāy(')i آراستن سخن با الفاظ نغز و شیوا.
-
طنان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] tannān ۱. پرطنین.۲. آهنگین؛ شیوا.۳. بلندآوازه؛ مشهور.
-
جلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: جلیّ] jali[yy] ۱. [مقابلِ خفی] واضح؛ روشن؛ آشکار.۲. صیقلداده شده؛ پرداختشده: خط جلی.۳. رسا؛ شیوا؛ بلند: صلوات جلی.
-
غرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: غرّاء] [مجاز] qarrā ۱. فصیح، بلیغ، و شیوا: قصیدۀ غرا، ابیات غرا.۲. [قدیمی] روشن؛ درخشان.
-
تبستغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tabastoq فصیح: ◻︎ گشتم از یمن مدحت شه دین / در سخن بس تبستغ و شیوا (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۱۹).
-
غث
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: غثّ، مقابلِ سمین] [قدیمی] qas[s] ۱. لاغر؛ کمگوشت.۲. سخن سست و نادرست.〈 غثوسمین: [مجاز]۱. بدوخوب.۲. سخن شیوا همراه با سخن غیرفصیح.۳. [قدیمی] کمارزش و ارزشمند.۴. [قدیمی] همهچیز.
-
پرآب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) por[']āb ۱. دارای آب بسیار.۲. میوۀ آبدار؛ میوه رسیده.۳. [قدیمی، مجاز] شیوا؛ نغز.۴. [قدیمی، مجاز] شاداب.۵. [قدیمی] گریان؛ اشکریز.۶. [قدیمی] درخشان.۷. پرباران.