کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیشه شیشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] ‹ کاچ› [قدیمی] kāš شیشه؛ آبگینه.
-
زجاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zajjāj شیشه؛ آبگینه.
-
اصمام
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر، اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'esmām سربند ساختن برای شیشه.
-
کریستال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cristal] keristāl ۱. نوعی شیشه حاوی اکسید سرب که در ساخت دستگاههای نوری و ظروف و اشیا به کار میرود.۲. ظرفی که با این شیشه ساخته شده.۳. بلور.
-
زجاجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زجاجَة] [قدیمی] zojāje ۱. قطعۀ شیشه.۲. ظرف شیشهای.۳. پیالۀ بلور.
-
قاروره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قارورَة، جمع: قَواریر] [قدیمی] qārure ۱. شیشه.۲. شیشۀ شراب.۳. نوعی ظرف شیشۀ دهانتنگ.۴. (طب قدیم) شیشهای که ادرار بیمار را برای معاینه یا تجزیه در آن میریزند.
-
بلور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بِلَّور و بَلّور، معرب، مٲخوذ از یونانی] bolur از اقسام شیشه که از ترکیب سیلیکات دوپتاسیم و سیلیکات دوپلمب ساخته میشود.
-
جام خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jāmxāne ۱. نورگیر حمام.۲. [قدیمی] خانهای که به دیوارهای آن آیینه یا شیشه نصب کرده باشند.
-
شفاف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] šaffāf ویژگی هرچیز لطیف و نازک که از پشت آن اشیای دیگر نمایان باشد، مانند بلور و شیشه.
-
لوستر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: lustre] lust[e]r چراغی از جنس شیشه، چینی، یا فلز که دارای چندین حباب و تزئینات است و از سقف آویزان میشود.
-
اکسیددوزنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: oxyde de zinc] (شیمی) 'oksiddozang گردی سفید که پماد آن برای معالجۀ زخمها به کار میرود؛ سفیداب روی. Δ در تولید مواد غذایی، شیشه، و رنگهای ساختمانی کاربرد دارد.
-
آغشغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آغشکه› 'āqešqe ۱. پنجرۀ بزرگ.۲. در اتاق که به طرف حیاط یا کوچه باز شود و دارای شیشه باشد؛ ارسی.
-
کاغذلغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از چینی. ترکی] ‹کاغذلق› [منسوخ] kāqazloq پنجرۀ چوبی که بر آن بهجای شیشه کاغذ چربشده میچسبانند: ◻︎ سفلگانی که بهکاغذلغشان کاغذ نه / بر در خاتم و زر پردۀ دیباه زدند (بهار: ۳۱۶).
-
کوارتز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: quartz] (زمینشناسی) kuvārtz کانی شفافی که از شیشه سختتر است و در جواهرسازی، ساعتسازی، ساختن وسایل نوری و الکترونی به کار میرود.
-
کوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kure ۱. آتشدان؛ جای افروختن آتش.۲. جای گداختن شیشه یا آهن.۳. جای پختن سفال، آجر، و گچ؛ پزاوه؛ داش.