کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیر نر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گپ شیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gapšir گیاهی که از آن شیرخشت میگیرند.
-
گیاه شیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] giyāhšir = گیاشیر
-
شیر یا خط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] širyāxat نوعی قمار که بهوسیلۀ سکه که در دو طرف آن شکل شیر و خط است صورت میگیرد.
-
جستوجو در متن
-
لیث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لَیث] (زیستشناسی) [قدیمی] leys ۱. شیر نر.۲. نوعی عنکبوت.
-
شیرزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مجاز] širzan زن دلیر و بیباک: ◻︎ منم شیرزن گر تویی شیرمرد / چه ماده چه نر شیر روز نبرد (نظامی۵: ۸۸۵).
-
نره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nare ۱. نر؛ قوی؛ تنومند (در ترکیب با نام حیوانات): نرهشیر، نرهخر.۲. حاشیهای که با سنگ یا آجر در کنارۀ خیابان یا باغچه درست میکنند.۳. [عامیانه] آجر یا سنگ که بهدرازی روی زمین کار گذاشته شود.۴. [قدیمی] آلت تناسلی جنس نر.۵. [قدیمی] موج آب.
-
گزیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [سُریانی] [قدیمی] ga(e)zir ۱. پاکار؛ پیشکار.۲. داروغه؛ عسس: ◻︎ گزیری به چاهی درافتاده بود / که از هول او شیر نر ماده بود (سعدی۱: ۶۲).
-
اسد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی (= شیر نر)] 'asad ۱. (نجوم) پنمجمین صورت فلکی منطقةالبروج که در نیمکرۀ شمالی قرار دارد.۲. پنجمین برج از برجهای دوازدهگانه، برابر با مرداد؛ شیر.
-
دژآلود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] dož[']ālud ۱. خشمآلود؛ خشمگین: ◻︎ یکی ببر دژآلود است در جنگ / که دارد از مصاف شیر نر ننگ (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۷).۲. بدخو؛ تندخو.
-
زوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zuš ۱. تندخو؛ بدخو؛ ترشرو؛ بدطبع: ◻︎ بانگ کردمت ای فغ سیمین / زوش خواندم تو را که هستی زوش (رودکی: ۵۲۴).۲. نیرومند: ◻︎ بریزد پنجه و دندان و شاخ و زهره در رزمت / ز ببر زوش و پیل مست و گرگ تند و شیر نر (عبدالواسع جبلی: ۱۹۴).
-
آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āp] ‹آو، او› 'āb ۱. (شیمی) مادهای مایع، بیطعم، بیبو، و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی H۲O که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و سه ربع روی زمین را فراگرفته. در صد درجۀ سانتیگراد جوش میآید و در صفر درجۀ سانتیگراد من...