کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیرین بیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیرین بیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) širinbayān ریشۀ شیرین گیاهی خودرو که مصرف دارویی دارد.
-
واژههای مشابه
-
شیرین پز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) širinipaz کسی که شیرینی میپزد؛ قناد؛ شیرینیساز.
-
شیرین دهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹شیریندهان› [قدیمی، مجاز] širindahan ویژگی آنکه لب و دهان زیبا و دوستداشتنی دارد.
-
شیرین زبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] širinzabān کسی که گفتارش شیرین و خوشآیند است؛ خوشسخن؛ بلیغ؛ فصیح.
-
شیرین زبانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] širinzabāni خوشسخنی؛ بلاغت؛ فصاحت.
-
شیرین سخن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] širinsoxan ۱. خوشسخن؛ خوشصحبت؛ شیرینکلام؛ شیرینگفتار؛ کسی که گفتارش خوشآیند است.۲. لطیفهگو.
-
شیرین شمایل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] širinšamāyel زیباروی؛ نیکوروی؛ آنکه چهره و اندام زیبا دارد.
-
شیرین کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] širinkār ویژگی کسی که کار و هنر جالب توجه از خود نشان میدهد: ◻︎ بندهای رطب از نخل فروآویزند / نخلبندان قضا و قدر شیرینکار (سعدی۲: ۶۴۶).
-
شیرین کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] širinkāri کار جالب توجه کردن؛ هنرنمایی.
-
شیرین گوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] širingovār خوشمزه و لذیذ؛ خوشگوار.
-
جستوجو در متن
-
به
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [پهلوی: pat] be ۱. برای بیان پیوستن، رسیدن، یا مماس شدن به کار میرود: به پرواز نرسیدم.۲. برای خطاب به کار میرود: به پدرم میگویم.۳. بهسوی: به خارج رفت.۴. بهبهایِ: به دو ریال هم نمیارزد.۵. سوگند به: به خدا، به پیغمبر.۶. نسبت به: به از...