کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیرینی و آجیل و میوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تنقلات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ تنقّل] tanaqqolāt انواع آجیل، خشکبار، شیرینی، میوه، و امثال آن.
-
تنقل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tanaqqol ۱. مزه خوردن؛ آجیل خوردن.۲. (اسم) هرگونه آجیل، خشکبار، شیرینی، میوه، و امثال آن.۳. از [قدیمی] جایی به جایی رفتن؛ جابهجا شدن.
-
فندق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) fandoq ۱. (زیستشناسی) میوهای گرد، کوچک، قهوهایرنگ، و حاوی روغن که بهعنوان آجیل مصرف میشود.۲. (زیستشناسی) گیاه این میوه که درختی است از خانوادۀ پیالهداران، با برگهای پهن و دندانهدار و گلهای خوشهای.۳. [قدیمی، مجاز] سرانگشت حنابسته.&la...
-
هله هوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هلهوهوله› [عامیانه] halehule انواع آجیل و خوراکیهای مختلف که در فاصلههای زمانی کوتاه بخورند و سبب اختلال معده بشود.
-
دسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: dessert] deser میوه یا شیرینیای که پس از غذا خوردن و سیر شدن بخورند.
-
آجیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ājil مخلوطی از خشکبار از قبیل پسته، فندق، بادام، نخودچی، تخم کدو، و تخم هندوانۀ تفتداده.
-
لبلبو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lablabu ۱. مغز بوداده و شیرینشدۀ هستۀ زردآلو که به عنوان آجیل مصرف میشود.۲. = لبو
-
تخمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: toxmak] toxme ۱. اصل؛ نژاد؛ تبار.۲. دانههای میان هندوانه، خربزه، یا کدو که آنها را تف میدهند و آجیل درست میکنند.۳. سیاهدانه و امثال آن که روی نان بزنند.
-
خوانچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ خوان] xānče طبق چوبی یا فلزی چهارگوش که در آن میوه، شیرینی، یا چیزی دیگر گذاشته و بر روی سر از جایی به جای دیگر میبرند.
-
بامیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی] bāmiye ۱. (زیستشناسی) میوهای سبزرنگ و مخروطیشکل که مصرف خوراکی و دارویی دارد.۲. (زیستشناسی) گیاه این میوه با برگهای پهن و گلهایش درشت زرد و سفید.۳. نوعی شیرینی که از آرد، تخممرغ، نشاسته، شکر، روغن، و ماست تهیه میشود و معمولاً ه...
-
پساچین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pasāčin بقیۀ میوه که در آخر فصل و پس از چیدن میوه جابهجا در شاخههای درخت مانده باشد و بعد آنها را بچینند.
-
میان بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) miyānbar قسمت گوشتی و خوراکی میوه.
-
آچار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'āčār ۱. ترشی.۲. هر چیز خوردنی که آن را در آبلیمو یا سرکه خیسانیده باشند و طعمش ترش شده باشد: آجیل آچار.۳. چاشنی: ◻︎ آچار سخن چیست معانی و عبارت / نونو سخن آری چو فراز آمدت آچار (ناصرخسرو: ۳۷۷).
-
شب چره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šabča(e)re ۱. آجیل و میوهای که در شبنشینی میخورند.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] چرای گوسفندان در شب؛ شبچرا: ◻︎ گرگ آمدهست گرسنه و دشت پُربره / افتاده در رمه، رمه رفته به شبچره (ناصرخسرو: ۲۶۸).
-
سردخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sardxāne محلی دربسته و سرپوشیده با دمای پایین و ثابت برای نگهداری گوشت، میوه و سایر چیزهای فاسدشدنی.