کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شگرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شگرف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹اشگرف› šega(e)rf ۱. عجیب؛ طرفه.۲. نیکو و خوشآیند.۳. کمیاب و بینظیر در خوبی و زیبایی: ◻︎ چو دیدند آن شگرفان روی شیرین / گزیدند از حسد لبهای زیرین (نظامی۲: ۱۵۲).
-
جستوجو در متن
-
اشگرف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'ešgarf = شگرف
-
پرده شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] pardešenās ۱. مطرب؛ نوازنده؛ رامشگر: ◻︎ پردهشناسان به نوا در شگرف / پردهنشینان به وفا در شگرف (نظامی۱: ۳۲).۲. موسیقیدان.
-
ذی بال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] ‹ذوبال› [قدیمی] zibāl ۱. خطیر.۲. شریف.۳. عزیز.۴. شگرف.۵. امری که در آن اهتمام شود.
-
عجیب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'ajib ۱. هرچه از آن تعجب میکنند؛ شگفتآور؛ شگرف.۲. (قید) بهطور شگفتآور: غروبها عجیب دلگیر بود.