کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکل کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شکل پذیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] še(a)klpazir شکلپذیرنده؛ ویژگی آنچه به هر شکلی درآید.
-
هم شکل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] hamše(a)kl آنکه در شکل و صورت شبیه دیگری است؛ مشابه؛ مانند هم.
-
جستوجو در متن
-
تصویر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: تصاویر] tasvir ۱. صورت کشیدن؛ درست کردن صورت چیزی؛ شکل کسی یا چیزی را نقش کردن.۲. شکل و صورت کسی یا چیزی که بر روی کاغذ، دیوار، و مانند آن کشیده شود.
-
اندیشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) 'andišidan ۱. فعالیت ذهنی آگاهانه برای شکلدهی به تصورات ذهنی و دریافت مطلب؛ اندیشه کردن؛ فکر کردن.۲. خیال کردن؛ پنداشتن.
-
تشکیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taškil ۱. چیزی را شکل و صورت دادن.۲. درست کردن؛ ساختن.۳. سازمان دادن.
-
فلش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: flèche] feleš علامتی بهشکل «(» برای نشان دادن مسیر یا جهت یا برای اشاره کردن به چیزی؛ پیکان.
-
استخر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹استرخ، استلخ، ستخر› 'estaxr آبگیر مصنوعی، روباز یا سرپوشیده، گود، و معمولاً به شکل مستطیل که برای شنا کردن ساخته میشود.
-
تشکل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tašakkol ۱. شکل پیدا کردن؛ صورت پذیرفتن؛ بهصورتی درآمدن.۲. [قدیمی] خوبصورت شدن.
-
کفچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kafče =کفگیر= کفچه کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] گرد کردن به شکل کفچه: ◻︎ تا شکمی نان دهنی آب هست / کفچه مکن بر سر هر کاسه دست (نظامی۱: ۵۰).
-
گیومه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: guillemet] giy[y]u(o)me علامتی به شکلِ « » که برای مشخص کردن نقل قول یا عبارت خاصی در دو طرف آن به کار میرود.
-
تعریب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'rib ۱. مطلبی را به عربی ترجمه کردن.۲. شکل عربی دادن به کلمهای که از زبان دیگر است.
-
تشدید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tašdid ۱. سخت کردن.۲. استوار کردن.۳. قوی کردن.۴. مشدد ساختن کلمه.۵. (اسم) علامتی به شکل «ــّـ» و مانند دندانۀ «ﺳ » که بالای حرفی گذاشته شود تا آن حرف مشدد تلفظ شود.
-
کلروفرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: chlorophorme] (شیمی) ko(e)loroform مایعی اتریشکل، فرار، اشتعالناپذیر، و سمّی که در پزشکی برای بیهوش کردن بیماران به کار میرود.
-
تعمیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تعمیَة] ta'miye ۱. [مجاز] پوشیده ساختن معنی؛ معما گفتن.۲. (ادبی) در بدیع، بیان مطلبی به قلب و تصحیف و تبدیل کلمات یا بیان کردن مطلبی به شکل رمز و غوامض حساب که پس از تفکر و تعمق بسیار معنی آن کشف شود.۳. [قدیمی] نابینا کردن؛ کور ...