کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکست 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
هزیمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: هزیمة] [قدیمی] hazimat شکست لشکر؛ شکستخوردگی و پراکندگی لشکر.
-
مهزوم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mahzum شکستخورده؛ هزیمتیافته.
-
هزم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] hazm شکست دادن و پراکنده ساختن دشمن.
-
منهزم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] monhazem ۱. شکستخورده؛ گریخته.۲. (قید) در حالت مغلوبیت؛ با حالت شکستخورده؛ با حالت مقهور.
-
دشمن شکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) došmanšekan کسی که دشمن را شکست دهد و بر او چیره شود؛ شکنندۀدشمن.
-
عدومال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'adumāl پایمالکنندۀ دشمن؛ شکستدهندۀ دشمنان.
-
اخترمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] 'axtarme غنایمی که در جنگ از دشمن شکستخورده بهدست میآید.
-
ارغام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی، مجاز] 'erqām ۱. به خاک انداختن چیزی.۲. [مجاز] شکست دادن و خوار کردن.
-
لشکرشکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] laškaršekan ۱. لشکرشکننده؛ شکستدهندۀ لشکر.۲. [مجاز] بسیاردلیر.
-
افکننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) 'afkanande ۱. اندازنده.۲. پرتکننده.۳. [قدیمی، مجاز] شکستدهنده.
-
انهزام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enhezām ۱. شکسته شدن.۲. هزیمت یافتن؛ شکست خوردن لشکر.
-
بازنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) bāzande ۱. بازیکننده.۲. [مقابلِ برنده] کسی که در مسابقه، قمار، و مانند آن شکست بخورد.
-
مبارزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مبارَزَة] mobāreze ۱. جنگ کردن با یکدیگر برای شکست حریف.۲. برای رسیدن به هدفی تلاش کردن.
-
مقهور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] maqhur ۱. مورد خشم و قهر واقعشده.۲. خوارشده.۳. شکستخورده؛ مغلوب.
-
ورشکستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) varšekastan شکست خوردن در معامله؛ واماندن در کسب و تجارت؛ ورشکسته شدن؛ زیان دیدن.