کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکسته زبانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گردن شکسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gardanšekaste ۱. آنکه استخوانهای گردنش شکسته باشد.۲. [مجاز] نوعی دشنام و نفرین دربارۀ کسی.
-
دل شکسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [مجاز] delšekaste ۱. رنجیده؛ آزرده.۲. ناامید.
-
شکسته بال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šekastebāl ۱. پرندهای که بالش شکسته باشد.۲. [مجاز] ضعیف؛ ناتوان.۳. [مجاز] ملول؛ آزرده.
-
شکسته بسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹شکسته و بسته› [مجاز] šekastebaste ۱. فرسوده و مستعمل.۲. نامفهوم.۳. (قید) با حالت نامفهوم.
-
شکسته بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (پزشکی) šekasteband کسی که استخوانهای شکستۀ بدن را میبندد و معالجه میکند؛ آروبند.
-
شکسته بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (پزشکی) šekastebandi ۱. بستن عضوی که استخوانش شکسته با تخته و باند.۲. (اسم) شغل و عمل شکستهبند.
-
شکسته حال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] šekastehāl ۱. پریشانحال؛ بدحال.۲. بینوا؛ تنگدست.۳. بدبخت.
-
شکسته خاطر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] šekastexāter ملول؛ افسرده؛ آزرده.
-
شکسته دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] šekastedel دلشکسته؛ آزردهدل؛ رنجیده؛ رنجدیده.
-
شکسته زبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šekastezabān ویژگی کسی که زبانش هنگام حرف زدن میگیرد؛ الکن؛ گرفتهزبان.
-
شکسته نفسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فارسی. عربی. فارسی] [مجاز] šekastenafsi تواضع؛ فروتنی.