کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکر سفید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گل شکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. سنسکریت] [قدیمی] golša(e)kar معجونی از گلبرگهای گلسرخ و شکر یا قند که در قدیم به عنوان مسهل به کار میرفت؛ گلقند: ◻︎ صدهزاران جان تلخیکش نگر / همچو گل آغشته اندر گلشکر (مولوی: ۱۳۱)، ◻︎ گر گلشکر خوری به تکلّف زیان کند / ور نان خ...
-
دشمن شکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] došmanšekar دشمنشکرنده؛ کسی که دشمن خود را درهم شکند و خرد کند.
-
جان شکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹جانشکار› [قدیمی، مجاز] jānšekar ۱. شکارکنندۀ جان؛ گیرندۀ جان؛ جانستان: ◻︎ گهی خونم بدان زلف دوتای پرشکن ریزد / گهی خوابم بدان چشم سیاه جانشکر بندد (عبدالواسع جبلی: مجمعالفرس: جانشکر).۲. (اسم) عزرائیل.۳. (اسم) دلبر؛ معشوق.
-
نی شکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. سنسکریت] (زیستشناسی) neyše(a)kar نوعی نی با برگهای دراز، گلهای سرخ کمرنگ، و ساقههای بلند که در آن مغزی وجود دارد که دارای مادۀ قند است و از آن قند و شکر درست میکنند.
-
جستوجو در متن
-
پانیذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pāniz ۱. قند سفید.۲. شکر.۳. شیرۀ نیشکر.۴. شکر سرخ.
-
پشمک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pašmak نوعی شیرینی، به شکل تارهای سفید دراز شبیه پشم، که از شکر درست میکنند.
-
آبلوج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آبلوچ، ابلوج، آبلوک› [قدیمی] 'ābluj ۱. شکر؛ قند سفید: ◻︎ تا آبلوج همچو تبرزد نشد به طعم / تا چون نبات نیست به پیش نظر شکر (پوربهای جامی: لغتنامه: آبلوج).۲. نبات.
-
ساکارین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: saccharine] ‹ساخارین› (شیمی) sākārin مادهای سفید و متبلور شیرینتر از شکر که مبتلایان به دیابت و کسانی که رژیم لاغری میگیرند به جای قند به کار میبرند.
-
فانید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: پانیذ] ‹فانیذ، پانیذ، پانید› [قدیمی] fānid ۱. قند سفید.۲. شکر: ◻︎ ز بنگاه حاتم یکی پیرمرد / طلب ده درمسنگ فانید کرد (سعدی۱: ۹۲).۳. شیرۀ نیشکر.۴. شکر سرخ.
-
فرخشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فرخشته› [قدیمی] faraxše نوعی شیرینی که از آرد سفید، شکر، روغن، و مغز بادام یا پسته تهیه میکردند؛ لوزینه: ◻︎ بسا کسا که بره است و فرخشه برخوانش / بسا کسا که جویننان همینیابد سیر (رودکی: ۵۰۲).
-
بامیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی] bāmiye ۱. (زیستشناسی) میوهای سبزرنگ و مخروطیشکل که مصرف خوراکی و دارویی دارد.۲. (زیستشناسی) گیاه این میوه با برگهای پهن و گلهایش درشت زرد و سفید.۳. نوعی شیرینی که از آرد، تخممرغ، نشاسته، شکر، روغن، و ماست تهیه میشود و معمولاً ه...
-
کرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: crème] kerem ۱. رنگ سفید مایل به زرد؛ نخودی.۲. (پزشکی) مادۀ نیمهجامد خمیری و چرب مرکب از چند ماده که روی پوست مالیده میشود و مصرف دارویی، آرایشی، و بهداشتی دارد.۳. مایع غلیظی شامل شیر یا خامه، شکر، زردۀ تخممرغ، و مواد خوشبوکننده ک...
-
گز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gaz ۱. (زیستشناسی) درختی کوتاه و بوتهمانند با خوشههای گل سفید یا سرخرنگ و برگهای ریز که از ساقۀ آن گزانگبین گرفته میشود و چوب آن برای سوختن استفاده میشود.۲. نوعی شیرینی که با شیرۀ گز، شکر و سفیدۀ تخممرغ درست میکنند و لای آن مغز پسته یا...