کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکایت بردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شکایت گستر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] šekāyatgostar کسی که همهجا و نزد همهکس شکایت میکند؛ آنکه عادت به گله و شکایت دارد؛ شکایتپیشه.
-
جستوجو در متن
-
دادخواهی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (حقوق) dādkāhi از کسی نزد حاکم یا قاضی شکایت بردن و درخواست دفع ظلم کردن؛ تظلم.
-
مرافعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مرافَعَة] morāfe'e ۱. با هم دعوا داشتن؛ مشاجره داشتن.۲. شکایت نزد حاکم بردن؛ با هم به دادگاه رفتن و دادخواهی کردن.
-
داد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dāt] dād ۱. [مقابلِ بیداد] عدل؛ انصاف: ◻︎ در داد بر دادخواهان مبند / ز سوگند مگذر نگهدار پند (فردوسی۲: ۷۹۹)، ◻︎ جفاپیشگان را بده سر به باد / ستم بر ستمپیشه عدل است و داد (سعدی۱: ۹۸).۲. [عامیانه] بانگ بلند؛ فریاد؛ فغان: ◻︎ برفت آن گلبن...