کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکارگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکارگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šekārgāh سرزمینی که در آن شکار فراوان باشد؛ جای شکار کردن؛ نخجیرگاه؛ شکارستان.
-
جستوجو در متن
-
متصید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] motasayyad شکارگاه.
-
شکارستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šekārestān = شکارگاه
-
نخجیرگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نخجیرگه› [قدیمی] naxjirgāh شکارگاه.
-
صیدگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] ‹صیدگه› [قدیمی] seydgāh = شکارگاه
-
میرشکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی. فارسی] [قدیمی] miršekār کسی که مٲمور و متصدی آماده ساختن وسایل شکار است؛ سرپرست و نگهبان شکارگاه؛ بزرگ شکارچیان.
-
نهاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] na(e)hāle ۱. = نهال na(e)hāl۲. شاخۀ درخت یا چوبی که صیادان بهصورت مترسک برای راندن شکار بهسوی دام یا شکارگاه درست میکردند.۳. شکار.
-
نهاله گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نهالهگه، نهالگاه› na(e)hālegāh ۱. جایی که صیاد نهاله را بر زمین نصب کند؛ نهالهجای.۲. شکارگاه: ◻︎ نهالهگاه به خوشی چو لالهزاری گشت / ز خون سینهٴ رنگ و ز خون چشم پلنگ (فرخی: ۲۰۷).۳. کمینگاه.