کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شَهْرٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šatr, šahr] šahr ۱. مکان مسکونی بزرگ شامل خیابانها، بازارها، تاسیسات اداری، و امثال آن.۲. [مجاز] مردم شهر؛ اهلی شهر.
-
شهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَشهُر] [قدیمی] šahr ۱. هلال.۲. قمر؛ ماه.۳. یک ماه قمری.
-
واژههای همآوا
-
شهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šatr, šahr] šahr ۱. مکان مسکونی بزرگ شامل خیابانها، بازارها، تاسیسات اداری، و امثال آن.۲. [مجاز] مردم شهر؛ اهلی شهر.
-
شهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَشهُر] [قدیمی] šahr ۱. هلال.۲. قمر؛ ماه.۳. یک ماه قمری.
-
جستوجو در متن
-
سور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَسوار و سیران] [قدیمی] sur بارۀ شهر؛ دیوار دور شهر.
-
شهرآرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹شهرآرای› [قدیمی] šahr[']ārā ۱. آرایندۀ شهر؛ آرایشکنندۀ شهر.۲. (اسم مصدر) زیب و زینت بستن شهر؛ آذینبندی شهر.
-
شهرآرایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] šahrā('ā)rāy(')i زینت بستن شهر؛ آرایش شهر.
-
شهریار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šahrdār] šahr[i]yār بزرگتر شهر؛ فرمانروای شهر؛ پادشاه.
-
کوچیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [ترکی. فارسی] kučidan روانه شدن جماعتی از مردم از یک شهر یا ناحیه به شهر و ناحیۀ دیگر به قصد اقامت دایم در آنجا؛ کوچ کردن.
-
مهاجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mohājer کسی که از شهر یا وطن خود به شهر یا کشور دیگر برود و در آنجا سکنی گزیند؛ هجرتکننده.
-
حضر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hazar ۱. شهر.۲. (اسم مصدر) [مقابلِ سفر] اقامت و حضور در شهر.
-
شهردار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) šahrdār ۱. رئیس شهرداری.۲. [قدیمی] نگهدارندۀ شهر؛ نگهبان شهر.
-
کندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kandar شهر؛ بلد.