کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شيري پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
لبنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به لبن) [عربی. فارسی] labani مربوط به لبن؛ شیری: فرآوردههای لبنی.
-
شیرزج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شیرزق› [قدیمی] širzaj شیری که از پستان خفاش درآید؛ شیر خفاش.
-
امولسیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: émulsion] (شیمی) 'emo(u)lsiyon داروی مایع کدر و شیری که ذرات نامحلول به حالت تعلیق در آن قرار دارند.
-
پستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pistān] (زیستشناسی) pestān عضوی از بدن جانوران ماده که روی سینه رشد میکند و غدد شیری در آن قرار دارد.
-
بورت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: burette] (شیمی) buret لولۀ شیشهای کوچک و مدرّج، با شیری در قسمت پایین برای جابهجا کردن محلول به اندازۀ معین.
-
کپی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kapik] ‹کبی، گپی، گبی› (زیستشناسی) [قدیمی] kapi =میمون١: ◻︎ شیری که پیل بشکنَد از بیم تیغ تو / اندر ولایت تو چو کپی رَوَد ستان (فرخی: ۳۳۰).
-
کیلوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) kilus مایعی شیریرنگ که در اثر جذب مواد غذایی از رودۀ کوچک، در عروق لنفاوی یافت میشود.
-
کهکشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کاهکشان› (نجوم) kahkešān مجموعهای شامل میلیونها ستاره که به دور یک محور میچرخند؛ آسماندره؛ کاهنگان؛ راه کاهکشان؛ راه حاجیان؛ راه شیری.
-
دلمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dalame ۱. شیری که به آن پنیرمایه زده باشند و اندکی سفت شده باشد.۲. شیر بریده که در دستمال ریخته و آب آن را گرفته باشند.
-
شمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šeme ۱. سرشیر؛ چربی شیر.۲. نخستین شیری که از گاو یا گوسفند پس از زاییدن دوشیده شود؛ آغوز؛ فرشه؛ فله.
-
شیرسوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) širsavār آنکه بر شیر سوار میشود.〈 شیرسوار فلک: [قدیمی، مجاز] خورشید. Δ در قدیم می پنداشتند که خورشید بر پشت شیری سوار است و در آسمان سیر میکند.
-
توره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تورک› (زیستشناسی) [قدیمی] ture شغال: ◻︎ تنها من و یک شهر پر از خصم و تو با من / شیری و یکی دشت پر از روبه و توره (قطران: رشیدی: توره).
-
شیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šīr] šir مایعی سفیدرنگ که پس از زایمان از پستان زن و هر حیوان مادۀ پستاندار بیرون میآید.〈 شیر بریده: = شیر۳〈 شیر خام خوردن: (مصدر لازم) [مجاز] غفلت کردن؛ خطا کردن.〈 شیر خشک: شیری که آن را خشک کرده و بهصورت گرد درآورده ...
-
غزال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] qazāl ۱. [جمع: غِزلان] (زیستشناسی) نوعی آهو با پاهای باریک، موی کوتاه، و چشمان درشت.۲. [قدیمی، مجاز] معشوقۀ زیبا؛ زن یا دختر زیبا: ◻︎ غزالی مست شمشیری گرفته / بهجای آهُویی شیری گرفته (نظامی۲: ۱۷۰)، ◻︎ شعر نظامی شکرافشان شده/ ورد غزالا...
-
پنیرمایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) panirmāye مایهای که برای تهیه کردن پنیر از معدۀ پستانداران جوانی که هنوز شیر میخورند یا داروهای دیگر درست میکنند. Δ چوپانان پستاندار نوزادی که هنوز علف نخورده را میکُشند و شکمبهاش را درمیآورند و مقداری شیر در آن میریزند و آویزان می...