کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شيخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شیخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: شَیخ، جمعالجمع: مشایخ] šeyx ۱.دانشمند دینی؛ عالم دین.۲. (موسیقی) مرشد؛ پیر.۳. [قدیمی] سالخورده، پیر.۴. [قدیمی] رئیس طایفه؛ بزرگ.〈 شیخالمرسلین: [عربی: شیخالمرسلین] [قدیمی] حضرت نوح.
-
شیخ الاسلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شَیخالاسلام] [قدیمی] šeyxol'eslām لقبی که از طرف دولت به عالمی دینی داده میشد؛ عالم روحانی که برای رسیدگی بهامور دینی مسلمانان تعیین میشد.
-
شیخ الشیوخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شَیخالشّیوخ] [قدیمی] šeyxoššo(i)yux رئیس مشایخ؛ مرشد بزرگ.
-
جستوجو در متن
-
مشایخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مشیخَة، جمعالجمعِ شیخ] mašāyex = شیخ
-
شیوخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ شیخ] šo[i]yux = شیخ
-
صفوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به شیخ صفیالدین اردبیلی، اسم) [عربی: صفویّ] [قدیمی] safavi کسی که نسبش به شیخ صفی میرسد.
-
تشیخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tašayyox ۱. شیخ شدن؛ پیر شدن.۲. خود را پیر نشان دادن.
-
شیخک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی، مصغرِ شیخ] šeyxak شیخ کوچک. Δ در مقام تحقیر گفته میشود.
-
نقش بندیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی. عربی] (تصوف) naqšbandiy[y]e سلسلهای از صوفیه منسوب به شیخبهاءالدین نقشبند.
-
صفویه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صفویَّة] safaviy[y]e فرقهای از صوفیان، پیرو شیخصفیالدین اردبیلی.
-
خشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xešte مفلس؛ بینوا؛ بیچیز؛ تهیدست: ◻︎ معذور کن ای شیخ که گستاخی کردم / زیرا که غریبم من و مجروحم و خشته (ابوالعباس ربنجنی: شاعران بیدیوان: ۱۳۶).
-
پیش کسوت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] piškesvat ۱. (ورزش) کسی که در زورخانه و کارهای ورزشی بیش از دیگران سابقه دارد.۲. (تصوف) مقام کسی که مقامش بالاتر از مرید و فروتر از شیخ است.
-
تاتلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tāteli سفره؛ دستارخوان: ◻︎ چو خوردم تاتلی برداشت از پیش / دعا و شکر نعمت کرد درویش (شیخجنید: لغتنامه: تاتلی).
-
شیخیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شَیخیَّة، مقابلِ متشرعه] ‹شیخیان› šeyxe از فرق شیعۀ اثناعشری، پیروان شیخ احمد احسائی که در استنباط احکام مخالف اجتهاد بودند.