کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوم روی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کت ومت
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] kotomot عیناً؛ کاملاً: ◻︎ روی زشت آن بداختر نحس و شوم / راست گویم کتومت مانَد به بوم (فرزدق: لغتنامه: کتومت).
-
بدچشم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) badče(a)šm ۱. مردی که به زنان نامحرم از روی شهوت و به چشم بد نگاه کند.۲. [عامیانه] کسی که چشمش بد و شوم باشد و از او چشمزخم به دیگران برسد.
-
آمیغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹آمیز› [قدیمی] 'āmiq ۱. آمیزش؛ آمیختن.۲. مباشرت.۳. نزدیکی کردن؛ جماع: ◻︎ بسی گرد آمیغ خوبان مگرد / که تن سست و جان کم کند، روی زرد (اسدی: ۲۴۲).۴. آمیخته؛ ممزوج (در ترکیب با کلمۀ دیگر): زهرآمیغ، عنبرآمیغ، نوشآمیغ، مرگآمیغ: ◻︎ آه از ای...
-
یسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] yasār ۱. [مقابلِ یمین] طرف چپ؛ سمت چپ.۲. [مجاز] شوم؛ نامبارک.۳. [مجاز] کسی که دیدن روی او باعث نکبت و نحوست شود: ◻︎ نشسته مدعیانند از یمین و یسار / خدای را که بپرهیز از «یساری» چند (ظهوری: لغتنامه: یسار).۴. (اسم مصدر) فراخی...