کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوریده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] xāš عاشق شوریده؛ شیدا.
-
تشوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tašavvoš شوریده شدن؛ آشفته گشتن.
-
مشوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mošavvaš درهم؛ شوریده؛ پریشان؛ آشفته؛ نامرتب.
-
آشوفته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آشفته› 'āšufte ۱. بههمبرآمده؛ خشمگین.۲. شوریده؛ پریشانحال.
-
آشفته دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] 'āšoftedel آشفتهخاطر؛ پریشانخاطر؛ پریشانحال؛ شوریده؛ مضطرب.
-
سراسیمه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آسیمهسر› [مجاز] sarāsime ۱. هراسان.۲. سرگردان؛ آشفته و سرگشته؛ شوریدهحال؛ پریشانحواس.
-
سرسبک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] sarsabok ۱. شوریده؛ آشفته.۲. مغرور.۳. نادان. * سبکسر.
-
آشفته حال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] 'āšoftehāl ۱. پریشانحال؛ شوریده؛ مضطرب: ◻︎ آن عمادالملک گریان، چشممال / پیش سلطان دردوید آشفتهحال (مولوی: ۹۷۵).۲. مسکین؛ مستمند.۳. (تصوف) شوریده؛ مجذوب.
-
اضغاث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ضِغث] [قدیمی] 'azqās دستههای گیاهان خشک و درهمپیچیده.〈 اضغاث احلام: [قدیمی] خوابهای شوریده، آشفته، و درهم که نمیتوان تعبیر کرد.
-
آشفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹آشوفتن› 'āšoftan ۱. آشفته شدن.۲. پریشان شدن؛ شوریده شدن؛ اضطراب.۳. از حالت طبیعی خارج شدن امور؛ از بین رفتن سامان کارها.۴. [قدیمی] خشمگین شدن.
-
بی خود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bixod ۱. بیهوش.۲. بیحال.۳. بیاختیار.۴. خارجشده از حالت طبیعی.۵. شوریده.۶. بیهوده.
-
تشویش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tašviš ۱. آشفتگی؛ بیآرامی.۲. [قدیمی] درهم کردن؛ بههم زدن.۳. [قدیمی] پراکندن.۴. [قدیمی] شوریده ساختن.
-
ژولیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) žulide درهمرفته؛ شوریده؛ آشفته و درهم: ◻︎ همیگفت ژولیدهدستار و موی / کف دست شکرانه مالان به روی (سعدی: لغتنامه: ژولیده).
-
شوربخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مجاز] šurbaxt بدبخت؛ تیرهبخت؛ شوریدهبخت؛ شوراختر؛ شورطالع: ◻︎ شوربختان به آرزو خواهند / مقبلان را زوال نعمت و جاه (سعدی: ۶۳).
-
شولیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šulide ژولیده؛ شوریده؛ درهم و پریشان: ◻︎ همیگفت شولیدهدستاروموی / کف دست شکرانه مالان به روی (سعدی۱: ۱۱۶).