کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهید بلخی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
چارگوشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čārguši = چهارگوشی: ◻︎ چارگوشی و چارگوشهٴ باغ / گر به دست آیدت فرومگذار (شهید بلخی: شاعران بیدیوان: ۳۰).
-
هکذا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] ‹هکذی› hākazā اینچنین؛ همچنین؛ بههمینترتیب: ◻︎ از حکیمان خراسان کو شهید و رودکی / بوشکور بلخی و بوالفتح بستی هکذا (منوچهری: ۱۳۱).
-
ابیشه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'abiše بیکار: ◻︎ در کوی تو ابیشه همیگردم ای نگار / دزدیده تا مگرت ببینم به بام بر (شهید بلخی: شاعران بیدیوان: ۳۰).
-
جاخسوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جاخشوک، جاغسوک› jāxsuk = داس: ◻︎ ای خواجه با بزرگی و اَشغال چی تو را / برگیر جاخسوک و بر او میدرو حشیش (شهید بلخی: صحاحالفرس: جاخسوک).
-
ولیک
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [مٲخوذ از عربی، مخففِ ولیکن] [قدیمی] valik = لکن: ◻︎ دعوی کنی که شاعر دهرم ولیک نیست / در شعر تو نه حکمت و نه لذت و نه چم (شهید بلخی: شاعران بیدیوان: ۳۳).
-
تلاتوف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹تلاتف› [قدیمی] talātuf ۱. پلید؛ چرکین؛ کثیف: ◻︎ زنی پلشت و تلاتوف و اهرمنکردار / نگر نگردی از گرد او که گرم آیی (شهید بلخی: شاعران بیدیوان: ۳۷).۲. (اسم) شوروغوغا.
-
زاروار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zārvār ۱. زارمانند؛ خوار و زبون.۲. بینوا: ◻︎ بی تو ار خواسته مبادم و گنج / همچنین زاروار با تو رواست (شهید بلخی: شاعران بیدیوان: ۲۸).۳. ناتوان.
-
جدکاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جدگاره، جلکاره، جکاره› jedkāre ۱. رٲیها و اندیشههای مختلف.۲. تدبیرها و روشهای مختلف: ◻︎ جهانیان را دیدم بسی ز هر مذهب / بسی بدیدم از گونهگونه جدکاره (شهید بلخی: شاعران بیدیوان: ۳۶).
-
ستاغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹استاغ› [قدیمی] setāq ۱. ویژگی کرهاسبی که هنوز زین بر پشتش نگذاشته باشند: ◻︎ بشوی نرم هم بصیر و درم / چون به زین و لگام تندستاغ (شهید بلخی: لغت فرس: ستاغ).۲. نازا؛ سترون.
-
چشم پنام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چشمبنام، چشمپناه› [قدیمی] če(a)šmpanām چیزی که برای دفع چشمزخم درست کنند، مانند دعا، طلسم یا مهره؛ چشمارو؛ چشموهام؛ چشموهم: ◻︎ بتا نگارا از چشم بد بترس و مکن / چرا نداری با خود همیشه چشمپنام (شهید بلخی: شاعران بیدیوان: ۳۳).
-
آبکند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ābkand ۱. (زمینشناسی) زمینی که آب آن را کنده، گود و ناهموار کرده باشد.۲. آبگیر؛ تالاب: ◻︎ هرکه باشد تشنه و چشمه نیابد هیچجای / بیگمان راضی بیاید گر بیابد آبکند (شهید بلخی: شاعران بیدیوان: ۳۰).۳. [قدیمی] آبانبار.
-
جاودانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ جاویدانه] jāv[e]dāne ۱. پاینده؛ پایدار؛ همیشگی: ◻︎ اگر مرد رنجی ا گر مرد گنج / نه گنجت بُوَد جاودانه نه رنج (فردوسی: ۸/۳۹۶ حاشیه).۲. (قید) تا همیشه: ◻︎ اگر غم را چو آتش دود بودی / جهان تاریک بودی جاودانه (شهید بلخی: شاعران بیدیوان: ۳۶).
-
چم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čim] [قدیمی] čam معنی؛ مفهوم: ◻︎ دعوی کنی که شاعر دهرم ولیک نیست / در شعر تو نه حکمت و نه لذت و نه چم (شهید بلخی: شاعران بیدیوان: ۳۳)، ◻︎ چه جویی آن ادبی کآن ادب ندارد نام / چه گویی آن سخنی کآن سخن ندارد چم (شاکر بخاری: شاعران بیدیوان...