کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهرستان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شهرستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šahrastān] šahrestān ۱. بخشی از یک استان، شامل شهر و توابع آن.۲. ‹شارستان، شارسان› [قدیمی] = شارستان
-
جستوجو در متن
-
کوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی.کورَة، معرب، مٲخوذ از فارسی: خُرّه] [قدیمی] kure ناحیه؛ شهرستان.
-
استان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: estān, ostān] 'ostān بزرگترین واحد تقسیمات کشور ایران که شامل چند شهرستان است و بهوسیلۀ یک استاندار اداره میشود.
-
شارستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شارسان› [قدیمی] šārestan قسمت اصلی شهرهای قدیم که در پیرامون قلعه ساخته میشد؛ شهرستان؛ شهر.
-
ابناخون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹انباخون› [قدیمی] 'abnāxun قلعه؛ حصار؛ دژ: ◻︎ ز سوی هند گشادی هزار شهرستان / ز سوی سند گرفتی هزار ابناخون (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۱۰ حاشیه).
-
فقیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: فقراء] faqir ۱. تنگدست؛ تهیدست.۲. فاقد امکانات: شهرستان فقیر.۳. (تصوف) سالک.
-
فرماندار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) farmāndār بالاترین مقام اداری در شهرستان که از طرف وزارت کشور امور یک شهرستان را اداره میکند و تابع استاندار است؛ حاکم؛ حکمران شهر.〈 فرماندار نظامی: (سیاسی) [منسوخ] فرمانداری که در موقع ضرورت از طرف ارتش برای اداره کردن امور شهر تعی...
-
محکمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی محکمَة، جمع: محاکم] (حقوق) mahkame جای دادرسی؛ دادگاه.〈 محکمهٴ استیناف: (حقوق) [قدیمی] دادگاه استان.〈 محکمهٴ بدایت: (حقوق) [قدیمی] دادگاه شهرستان.〈 محکمهٴ صلح: (حقوق) [قدیمی] دادگاه بخش.
-
شارسان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شارستان› [قدیمی] šār[e]sān شهرستان: ◻︎ برآورد پرمایه ده شارسان / شد آن شارسانها کنون خارسان (فردوسی۲: ۱۹۰۸)، ◻︎ یکی شارسانی برآورد شاه / پر از برزن و کوی و بازارگاه (فردوسی۵/۵ حاشیه).
-
ولایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: وَِلایة، جمع: ولایات] ve(a)lāyat ۱. [مجاز] زادگاه.۲. منطقه.۳. [منسوخ] شهر و توابع آن که یک نفر والی بر آن فرمانروایی میکرد، برابر با شهرستان کنونی.۴. [قدیمی] کشور.۵. (اسم مصدر) [قدیمی] حکومت کردن؛ فرمانروایی.۶. (تصوف) ولی بودن؛ مقام ولی...
-
دادگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دادگه› dādgāh ۱. (حقوق) شعبهای از دادگستری که یک یا چند تن دادرس در آنجا به دادخواستهای مردم رسیدگی میکنند و حکم میدهند؛ محکمه.۲. [قدیمی] جایی که داد مظلوم از ظالم بستانند؛ جایی که به جرم و گناه کسی رسیدگی کنند؛ جای دادرسی.〈 دادگاه اس...
-
بخش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: baxš] ‹بخشه› baxš ۱. بهره؛ حصه؛ نصیب؛ قسمت.۲. واحدی از یک سازمان که کار ویژهای را بر عهده دارد: بخش امور مالی.۳. قسمتی از یک کتاب، مقاله، جزوه، و مانندِ آن که دارای استقلال نسبی است.۴. (اسم مصدر) (ریاضی) تقسیم.۵. قسمتی از یک شهرستان که...