کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمع کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شمعدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] šam'dān جای شمع؛ ظرفی که در آن شمع برای روشن کردن قرار میدهند.
-
دریوزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹دریوز، درویزه، درویژه، دریوش› daryuze گدایی؛ گدایی در خانهها.〈 دریوزه کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) [قدیمی] گدایی کردن: ◻︎ نوری از پیشانی صاحبدلان دریوزه کن / شمع خود را میبری دلمرده زاین محفل چرا (صائب: ۱۹).
-
توزیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوزیع] to[w]zi' ۱. پراکنده کردن.۲. بخش کردن.۳. (اقتصاد) پخش کردن کالا بهوسیلۀ تولیدکننده و رساندن آن به مصرفکننده.〈 توزیع حروف: (ادبی) در بدیع، تکرار نمودن یک حرف در فواصل کم، مانند تکرار حرف «ش» در این مصراع: شب است و...
-
چراغان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹چراغانی› čerāqān ۱. عمل روشن کردن چراغهای بسیار در شبهای جشن و شادمانی.۲. (صفت) مجلس جشن که در آن چراغ بسیار روشن کرده باشند.۳. (اسم) [قدیمی، مجاز] نوعی شکنجه بوده که چند جای سروتن محکوم را سوراخ میکردند و در آن سوراخها فتیله یا شمع اف...
-
سپاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [پهلوی: spās] ‹سپاسه› sepās ۱. حمد؛ ثنا؛ درود؛ ستایش.۲. شکر: ◻︎ سپاس خدا کن که بر ناسپاس / نگوید ثنا مرد مردمشناس (نظامی۵: ۸۳۱)، ◻︎ هنوزت سپاس اندکی گفتهاند / ز بیورهزاران یکی گفتهاند (سعدی۱: ۱۷۴)، ◻︎ به این سپاس که مجلس منوّرست ب...
-
جان به سر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jānbesar کسی که در حال جان دادن باشد و در آن حالت بهواسطۀ امری یا حادثهای به هیجان آید و مضطرب و بیقرار شود: ◻︎ همین نه لاله ز شوق تو داغ بر جگر است / که شمع نیز ز سوز غم تو جانبهسر است (محمدسعید اشرف: لغتنامه: جانبهسر بودن).〈 جان...