کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمش زر یا سیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سبیکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سبیکَة، جمع: سبائک] [قدیمی] sabike ۱. تکۀ سیم یا زر که آن را گداخته و در قالب ریخته باشند؛ شمش؛ شوشۀ زر و سیم.۲. قالب
-
ده پنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹دهپنجی› [قدیمی] dahpanj زر یا سیم که نیمی از آن از فلز پست و ارزان، مانند مس باشد؛ سیم یا زر قلب و ناسره؛ مسکوک که فقط پنجدهم آن زر خالص باشد.
-
شوکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šuke ناوچۀ آهنی که سیم و زر گداخته را در آن میریزند تا شمش شود.
-
آقچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مغولی] ‹اقچه، اخچه› [قدیمی] 'āqče ۱. سکۀ سیم یا زر؛ زر یا سیم مسکوک؛ پول طلا یا نقره: ◻︎ آقچهٴ زر کو هزارسال بماند / عاقبتش جای هم دهانهٴ گاز است (خاقانی: ۸۲۹).۲. ریزۀ زر.
-
فلذه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فلذَة، جمع: افلاذ] [قدیمی] felze پارهای از جگر، گوشت، زر یا سیم.
-
سباک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sabbāk گدازندۀ زر و سیم یا فلز دیگر؛ ریختهگر؛ زرگر.
-
ده هفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] dahhaft مسکوکی که در قدیم رواج داشته و هفتدهم آن زر یا سیم خالص بوده.
-
ملیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) malile ۱. رشتههای باریک زر و سیم که با آنها روی لباس نقشونگار و زردوزی میکنند.۲. نقشونگاری که با رشتههای زر و سیم در روی پارچه دوخته باشند.
-
حجران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] hajarān طلا و نقره؛ سیم و زر.
-
نضر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] nazr زر و سیم.
-
سلاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] salāk شوشۀ زر و سیم.
-
سوفچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sufče ۱. ریزۀ چیزی؛ خرده و ریزۀ هر چیز.۲. ریزۀ زر یا فلز دیگر.۳. شوشۀ زر یا سیم: ◻︎ به یکی لقمه که بر خوان تو کرد آن مسکین / به یکی سوفچهٴ زرش مفروش کنون (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۴۶).
-
ده پنج زنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] dahpanjzani سیم یا زر ناسره سکه زدن؛ سکۀ قلب زدن: ◻︎ تا دهدهی غرایبت هست / دهپنجزنی رها کن از دست (نظامی۳: ۳۶۵).
-
بالش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مغولی] ‹بالشت› [قدیمی] bāla(e)š در دورۀ مغول، واحد اندازهگیری وزن زر و سیم، درحدود هشت مثقال.
-
یرمق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] yarmaq درم و دینار؛ زر و سیم: ◻︎ تا حکیم زمانه احمق شد / دل او عشقباز یرمق شد (سنائی۱: ۶۷۸).