کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمالشرقوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
وز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ‹وزوز› vez صدای پشه یا مگس.〈 وز کردن: (مصدر لازم) [عامیانه] درهم و برهم شدن موی سر؛ ژولیده شدن.
-
شمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شِمال] šo(e)māl ۱. [مقابلِ یمین] طرف چپ؛ سمت چپ.۲. [مقابلِ جنوب] (جغرافیا) طرف دست چپ کسی که رو به مشرق ایستاده باشد.۳. (صفت) [قدیمی] شوم؛ نامبارک؛ بدیمن.
-
شرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] šarq ۱. جای برآمدن آفتاب؛ خاور.۲. (اسم مصدر) برآمدن آفتاب.۳. (جغرافیا) کشورهایی که در مشرق کرۀ زمین هستند.〈 شَرقِ ادنی: [قدیمی] خاور نزدیک.〈 شَرقِ اَقصی: [قدیمی] خاور دور.〈 شَرقِ اَوسَط: [قدیمی] خاورمیانه.
-
پنبه وز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] pambevaz = پنبهزن
-
شرق شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] šarqšenās مستشرق؛ خاورشناس؛ کسی که دانا به اوضاع و احوال، زبانها، و آداب ملل مشرقزمین است.