کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شلغم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شلغم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شلجم، شملغ، شملخ، شلم، سلجم› (زیستشناسی) šalqam ۱. ریشۀ قهوهای یا سفیدرنگ گیاهی به همین نام که مصرف دارویی و خوراکی دارد.۲. گیاهی یکساله که این ریشه از آن به دست میآید.= شلغم فرنگی: (زیستشناسی) = سیبزمینی = سیبزمینی ترشی
-
واژههای مشابه
-
شلغم با
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شلغموا› [قدیمی] šalqambā آشی که در آن شلغم میکنند؛ آش شلغم.
-
جستوجو در متن
-
شلماب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شلمابه› [قدیمی] šalamāb آب شلغم جوشانده؛ شلمآب؛ آب شلغم.
-
بوشاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) [قدیمی] bušād شلغم.
-
لفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] left شلغم.
-
شلجم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: شلغم] (زیستشناسی) [قدیمی] šaljam = شلغم
-
شلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] šalam = شلغم
-
سلجم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: شلغم] (زیستشناسی) [قدیمی] saljam = شلغم
-
شلم شوربا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šalamšurbā ۱. شوربایی که در آن شلغم میریزند؛ آش شلغم.۲. (صفت) [مجاز] ویژگی چیزی مخلوط و درهمبرهم.
-
افیقطس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) 'afiqatos گیاهی با شاخههای باریک، برگهای پهن، تخمهای شبیه تخم شلغم، ریشه کلفت و سفید که در سواحل دریاها و جویبارها و بیشتر در مصر میروید.
-
الرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'alard جوال بزرگ به شکل تور که از ریسمان برای حملونقل کاه و علف و چغندر و امثال آنها میبافند: ◻︎ بساز پر شکم از زردک و چغندر خام / که جای شلغم و زردک بُوَد همیشه الرد (همام تبریزی: لغتنامه: الرد).