کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شلاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شلاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] šallāq تازیانه؛ تازیانه که از تسمه درست میکنند.
-
جستوجو در متن
-
قمچی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] qamči تازیانه؛ شلاق.
-
دره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: درَّة] [قدیمی] derre تازیانه؛ شلاق.
-
تازیانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تازانه› tāziyāne تسمۀ چرمی با دستۀ چوبی که هنگام اسب تاختن به دست میگیرند یا با آن کسی را کتک میزنند؛ شلاق.
-
غمامیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qamāmiy[y]e فرقهای از غلات شیعه که علیبن ابیطالب را خدا و مقیم در ابرها میدانستند و میگفتند که رعد صوت او و برق شلاق اوست.
-
کتک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹ کوتک› kotak ۱. ضرباتی که با دست یا چیز دیگر توسط شخصی بر بدن کسی وارد میشود.۲. [قدیمی] چوب کلفت؛ چماق؛ چوب گازران.〈 کتک زدن: (مصدر متعدی) زدن کسی با دست، چوب، یا شلاق.