کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شعرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شعرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شِعریٰ] ‹شعری› (نجوم) še'rā دو ستاره در صورت فلکی کلب اکبر و کلب اصغر؛ دوخواهران.〈 شعرای شامی: (نجوم) ستارۀ قدر اول از صورت کلب اصغر؛ غمیصا.〈 شعرای یمانی: (نجوم) ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشنترین ستارهها است و در...
-
شعرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شعراء، جمعِ شاعر] šo'arā ۱. شاعران.۲. بیستوششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۲۷ آیه؛ جامعه؛ طسم.
-
واژههای همآوا
-
شارع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] šāre' ۱. [جمع: شَوارِع] راه بزرگ؛ شاهراه؛ راه راست؛ خیابان.۲. (صفت) صاحب شرع؛ راهنما.〈 شارع عام: راه و کوچهای که همهکس از آن عبور کنند.〈 شارع مقدس: پیغمبر اسلام.
-
جستوجو در متن
-
دوخواهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دوخواهران› (نجوم) doxāhar = شِعرا
-
شعریان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، تثنیۀ شعریٰ] (نجوم) še'rayān = شِعرا
-
غمیصا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غمیصاء] (نجوم) [قدیمی] qomeysā = شِعرا 〈 شعرای شامی
-
عبور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (نجوم) 'abur = شِعرا = شعرای یمانی
-
شاعر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] šā'er ۱. داننده و دریابنده.۲. [جمع: شُعَرا] شعرگوینده؛ چکامهسرا.
-
کاروان کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kār[e]vānkoš ۱. (نجوم) = شِعرا = شعرای یمانی۲. (زیستشناسی) درختچهای با ساقۀ سفید که معمولا در نقاط کوهستانی میروید.
-
تشتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: tištar] ‹تیشتر› teštar ۱. در آیین زردشتی، ایزد نگهبان باران و موکل به روز سیزدهم هر ماه شمسی (= تیر) و ماه چهارم هر سال شمسی (= تیر) که با دیو خشکسالی و قحطی در نبرد است.۲. (نجوم) = شِعرا 〈 شِعرای یمانی
-
فحل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: فحول] fahl ۱. ویژگی جنس نر از هر حیوانی.۲. (صفت) [قدیمی، مجاز] دانا؛ خردمند.〈 فحول شعرا: [قدیمی، مجاز] شاعران چیرهدستی که هنگام معارضه با شاعران دیگر، چیره میشوند.
-
بغا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] baqā ۱. مخنث؛ هیز: ◻︎ دربان تو ای خواجه مرا دوش بغا گفت / تنها نه مرا گفت، مرا گفت و تو را گفت ـ گفتا شعرا جمله بغا باشند، آنگه / بیتی دو سه برخواند که این خواجهٴ ما گفت (قطرانتبریزی: مجمعالفرس: بغا).۲. روسپی.
-
صله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صِلَة] ‹صلت› sele ۱. با دادن مالی به کسی احسان کردن.۲. (اسم) عطیه؛ احسان.۳. (اسم) جایزه.۴. (اسم) [قدیمی] مالی که پادشاهان در مقابل سرودن شعر به شعرا میبخشیدند.〈 صلهٴ رحم:۱. دیدوبازدید و احوالپرسی از خویشاوندان.۲. نیکی و احسا...