کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شش ده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آب شش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'ābšoš عضو اصلی تنفس ماهیان که بهوسیلۀ آن اکسیژن موجود در آب را جذب میکنند؛ برانشی.
-
سه شش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sešeš در بازی نرد، هنگامی که هر سه طاس با شش خال بنشینند. Δ در قدیم تختهنرد را با سه طاس بازی میکردند: ◻︎ گر شاه سهشش خواست سهیک زخم افتاد / تا ظن نبری که کعبتین داد نداد (ازرقی: ۹۹).
-
شش انداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) šeš[']andāz ۱. کسی که نرد بازی میکند.۲. بجولباز که با شش بجول بازی میکند.۳. کسی که ششگوی به هوا اندازد و بگیرد بهطوریکه مرتب چهارتای آن در هوا باشد و دو تای دیگر در دو دست خودش: ◻︎ برون آمد ز پرده سحرسازی / ششاندازی بهجا...
-
شش بانو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] šešbānu ماه و پنج سیارۀ عطارد، زهره، مریخ، مشتری، و زحل؛ ششخاتون؛ ششعروس؛ ششبانوی پیر.
-
شش بندان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šešbandān = فاشرستین
-
شش پر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šešpar ۱. نوعی گرز آهنی ششپهلو.۲. چوبدستی کلفتی که بر سر آن میخهای درشت کوبیده باشند.
-
شش پستان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) šešpestān ۱. زنی که پستانهایش نرم و بزرگ باشد.۲. [مجاز] زن پیر.۳. [مجاز] سگ ماده.۴. دشنامی مخصوص زنان.
-
شش پنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šešpanj ۱. در بازی نرد، ششوبش.۲. [مجاز] قمار.۳. [مجاز] هرچیزی که در معرض تلف باشد: ◻︎ از شش و از پنج عارف گشت فرد / محتزر گشتهست زاین ششپنج نرد (مولوی۱: ۱۱۰۶).
-
شش تا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] šeštā ششتار؛ هرسازی که شش سیم داشته باشد.
-
شش جهت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] šešjahat ششسو؛ ششطرف (چپ، راست، پیش، پس، بالا، و پایین).〈 ششجهت عالم: شمال، جنوب، مشرق، مغرب، بالا، و پایین.
-
شش خاتون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. ترکی] [قدیمی، مجاز] šešxātun = ششبانو
-
شش خان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ششخانه› [قدیمی] šešxān خیمۀ مدور یا ششگوشه؛ ششطاق.
-
شش دانگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) šešdāng ۱. [عامیانه، مجاز] همگی و تمامی چیزی.۲. ویژگی یک چیز تمام و کامل.۳. تمامی یک خانه یا یک قطعه زمین.۴. (موسیقی) در آواز، ویژگی کسی که دارای صدایی با وسعت کامل میباشد.
-
شش روزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] šešro[w]zan دنیا بهاعتبار ششجهت؛ ششدری.
-
شش سری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی) [قدیمی، مجاز] šešsari زر ناب؛ طلای خالص.