کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شستن و کنار گذاشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دمگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دمگه› [قدیمی] damgāh ۱. جای کار گذاشتن دم در کنار کوره.۲. کوره؛ گلخن حمام.
-
یک سو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] yeksu در یککنار؛ جدا.〈 یکسو شدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز]۱. به کنار شدن؛ کنار رفتن.۲. بهدست آوردن برائت.〈 یکسو کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی، مجاز]۱. کنار گذاشتن؛ جدا کردن.۲. یکسره کردن: ◻︎ هرچه باداباد حرفی چند میگوی...
-
رهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] rahn ۱. گرو گذاشتن؛ چیزی را نزد کسی گرو گذاشتن.۲. (اسم) آنچه نزد کسی بگذارند و به قدر ارزش آن پول قرض کنند؛ گرو؛ گروی.
-
غربال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غِربال، جمعِ غرابیل] ‹غربیل› qarbāl وسیلهای با یک سطح سوراخسوراخ، برای جدا کردن اجزای ریزودرشت حبوبات، آرد، گندم و امثال آن؛ نوعی الک با سوراخهای درشتتر؛ پرویزن؛ غرویزن.〈 غربال کردن: (مصدر متعدی)۱. جدا کردن اشیای ریزودرشت یک ...
-
کبوتر دم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مجاز] kabutardam لب بر لب معشوق گذاشتن و بوسۀ طولانی گرفتن.
-
زخم بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (پزشکی) zaxmbandi بستن زخم و مرهم گذاشتن روی آن.
-
کنار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ میان] ‹کناغ› ka(e)nār پهلو؛ یک طرف چیزی.〈 کنار آمدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]۱. با کسی سازش کردن و اختلاف خود را رفع کردن.۲. موافقت کردن.
-
پختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: puxtan] ‹پزیدن› poxtan ۱. مادۀ خوراکی را روی آتش گذاشتن و حرارت دادن تا قابل خوردن شود؛ طبخ کردن.۲. اشیای سفالی را در کوره گذاشتن و حرارت دادن.۳. (مصدر لازم) نرم و قابل خوردن شدن مواد غذایی توسط حرارت؛ طبخ شدن.
-
باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bāz ۱. [مقابلِ بسته] ویژگی پنجره، در، روزنه، و مانندِ آن که امکان ورود و خروج از آن وجود داشته باشد؛ گشوده.۲. بدون پوشش: زخم باز.۳. [مجاز] در حال کار و فعالیت: مغازهها باز بود.۴. گسترده؛ بدون مانع: دشتهای باز.۵. با فاصلۀ زیاد از هم: دستهای ب...
-
کوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kum سبزۀ کنار حوض یا نهر؛ سبزهای که بر کنار حوض میروید؛ کزم: ◻︎ آن حوض و آب روشن و آن کوم گِرد او / روشن کند دلت چو ببینی هرآینه (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۱۱).
-
باقی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] bāqi ۱. پایدار؛ پاینده؛ جاوید.۲. بازمانده؛ بهجامانده.۳. (اسم) [قدیمی] باقیماندۀ خراج یا مالیات که بر عهدۀ کسی است.۴. (اسم، صفت) از نامها و صفات خداوند.〈 باقی داشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی]۱. چیزی کسر داشتن و بدهکار بودن.۲. ثابت و بر...
-
تسعیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tas'ir نرخ گذاشتن؛ بها و ارزش چیزی را معین کردن؛ برای جنسی نرخ تعیین کردن.
-
توسیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوسیم] [قدیمی] to[w]sim ۱. در موسم حاضر شدن؛ به موسم آمدن.۲. داغ و نشان گذاشتن.
-
سرینگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] saringāh ۱. جای سر گذاشتن.۲. بالش و بالای بستر که بر آن سر میگذارند.
-
جگرگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jegargun به رنگ جگر؛ سرخ پُررنگ: ◻︎ بر کنار دجله دور از یار و مهجور از دیار / دارم از اشک جگرگون دجلهٴ خون در کنار (جامی: ۲۵۷).