کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شریر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شریر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] šarir = شَرور
-
شریر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اَشرار] [قدیمی] šerrir بسیارشر و بدکار: ◻︎ امیر حاج عشق آمد رسول کعبهٴ دولت / رهاند مر تو را در ره، ز هر شرّیر و شرّیره (مولوی۲: ۱۲۱۶).
-
جستوجو در متن
-
اشرار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمعِ شَریر] 'ašrār = شَریر
-
شریره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: شریرَة، مؤنثِ شَریر] [قدیمی] šarire = شَریر
-
تخس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] toxs شریر و مردمآزار.
-
مرید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: مرداء] [قدیمی] marid ۱. خبیث و شریر.۲. سرکش.
-
بدکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بدکاره› badkār بدعمل؛ بدکردار؛ شریر؛ گنهکار؛ کسی که مرتکب کارهای زشت و ناپسند میشود.
-
آتش پاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ātašpāre ۱. پارۀ آتش؛ اخگر.۲. [عامیانه، مجاز] زرنگ؛ چابک.۳. (صفت) [عامیانه، مجاز] موذی.۴. کودک شریر.