کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] šarah ۱. حریص؛ آزمند.۲. (اسم) طمع؛ حرص.
-
واژههای همآوا
-
شرح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: شُرُوح] šarh ۱. گشودن؛ وسعت دادن؛ فراخ کردن چیزی.۲. آشکار نمودن و بیان کردن مسٲله یا امر غامض؛ توضیح و تفسیر مسٲله یا کلامی تا دیگری آن را بفهمد.۳. (اسم) نوشتهای که در توضیح کتاب، شعر، یا نوشتۀ دیگر نوشته شود.۴. (اسم) نودوچه...
-
جستوجو در متن
-
فخفره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] faxfare سبوس آرد گندم یا آرد جو: ◻︎ آن یکی میخورد نان فخفره / گفت سائل چون بدین استت شره (مولوی: ۷۸۸).
-
شرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šarang ۱. سَم؛ زهر: ◻︎ تیر ستم فلک خدنگ است / شهد شرۀ جهان شرنگ است (انوری: ۲۱).۲. هرچیز تلخ.۳. (زیستشناسی) = حنظل
-
حریص
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] haris ۱. آزمند؛ آزور؛ دارای آز و شره.۲. بسیار مشتاق و راغب به چیزی.حریف١. همکار؛ همپیشه.٢. همنبرد.۳. همنشین.٤. [قدیمی] طرف شخص در بازی یا نبرد.٥. دوست؛ رفیق.٦. [قدیمی] معشوق.