کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرط لنگر و زنجیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
لنگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] langar ۱. آهن و زنجیر بسیارسنگین که کشتی را با آن از حرکت بازمیدارند.۲. آلتی که از ساعتهای دیواری آویزان میکنند و با تکان خوردن متناوب آن چرخهای ساعت به حرکت درمیآید، پاندول.۳. ‹لنگری› [قدیمی] جای وسیع برای پذیرایی مهم...
-
زنجیری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به زنجیر) zanjiri ۱. سزاوار زنجیر شدن؛ خطرناک.۲. [مجاز] کسی که در بند و زنجیر باشد؛ زندانی.۳. [مجاز] دیوانه.
-
لنگرگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی. فارسی] langargāh جای لنگر انداختن و ایستادن کشتی.
-
زنجیربان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] zanjirbān زندانبانی که زندانیان را بند و زنجیر میکند.
-
مغلول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] maqlul ویژگی کسی که غل و زنجیر به گردنش انداخته شده؛ بستهشده.
-
لنگر دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از یونانی. فارسی] langardār ۱. دارای لنگر.۲. [قدیمی، مجاز] بسیارسنگین: ◻︎ زخم میباشد گران شمشیر لنگردار را / زینهار از دشمنان بردبار اندیشه کن (صائب: لغتنامه: لنگردار).۳. [قدیمی، مجاز] باوقار و آرامش.
-
چیلان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čilān آلات و ادوات آهنی از قبیل زرفین، حلقه، زنجیر در، قفل، کلید، کارد، و چاقو.
-
دستاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] dostāq ۱. [منسوخ] حبس و بند.۲. [قدیمی] زندانی با کند و زنجیر.
-
شکم بنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] šekambande شکمپرست؛ شکمخواره؛ پرخور: ◻︎ شکمْ بندِ دست است و زنجیر پای / شکمبنده نادر پرستد خدای (سعدی۱: ۱۴۷).
-
چفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čeft ۱. حلقه و زنجیر در؛ زنجیر در خانه؛ قلاب پشت در؛ زرفین.۲. (قید) [مجاز] سفتومحکم.〈 چفت کردن: (مصدر متعدی)۱. بستن در خانه.۲. وصل کردن چیزی به چیز دیگر.
-
کباده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (ورزش) kabbāde از ادوات ورزش باستانی شبیه کمان که از آهن ساخته میشود و دارای زنجیر و پولکهای فلزی است و آن را بر سر دست حرکت میدهند.
-
چلنگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹چلینگر، چیلانگر› čelengar, čalangar کسی که ادوات و آلات آهنی از قبیل زرفین، حلقه، زنجیر در، قفل، و کلید درست میکرد؛ قفلساز.
-
سلسله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سلسلَة، جمع: سَلاسِل] selsele ۱. حلقههای فلزی بههمپیوسته؛ زنجیر.۲. [مجاز] پادشاهانی از یک خاندان که یکی پس از دیگری پادشاهی کنند: سلسلهٴ هخامنشی، سلسلهٴ اشکانی، سلسلهٴ ساسانی.۳. (تصوف) هریک از فرقههای صوفیه که انتساب به یکی از مشایخ ...
-
زرفین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زورفین، زوفرین، زفرین، زلفی، زلفین› [قدیمی] zorfin حلقۀ کوچک که به در یا چهارچوب در میکوبند و زنجیر یا چفت را به آن میاندازند؛ حلقه.
-
مرغول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹مرغوله› [قدیمی] marqul ۱. دارای پیچوتاب؛ مجعّد: ◻︎ جوان چون بدید آن نگاریدهروی / بهسان دو زنجیر مرغول موی (رودکی: ۵۴۴).۲. (اسم) [مجاز] زلف پیچیده و مجعد.۳. (اسم) (موسیقی) آواز؛ نغمه.