کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شراره آتش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خدره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xodre شرارۀ آتش.
-
بلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] belk شعله و شرارۀ آتش.
-
اخگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'axgar ۱. [مجاز] آتش.۲. شرارۀ آتش؛ جرقه.۳. هیزم یا زغال افروخته.
-
ابیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آبیز، آییز، آییژ، ابیزک› [قدیمی] 'abiz شرارۀ آتش؛ جرقه: ◻︎ هست زآهم آتش دوزخ ابیز / نالهای از من ز تندر صد ازیز (منجیک: ۲۳۱).
-
ژابیژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ژابیز› [قدیمی] žābiž ۱. سرشک آتش؛ قطرۀ آب که هنگام سوختن هیزم تر از آن میچکد.۲. شرارۀ آتش.۳. (زیستشناسی) بومادران.
-
سینجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sayanjar اخگر؛ پارۀ آتش؛ شراره: ◻︎ سینجر چو باران زرینچکان / نگون ابر بارنده از آسمان (فردوسی: لغتنامه: سینجر).
-
شرارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شَرارة] ša(e)rārat ۱. بدکرداری؛ فتنهانگیزی.۲. بدذات بودن؛ بدباطنی.۳. فتنه.۴. [قدیمی] پارۀ آتش؛ شراره.
-
جرقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jaraqqe, jereqqe ۱. ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد؛ شراره؛ اخگر.۲. [مجاز] فکری که بهناگهان به ذهن خطور کند.
-
خرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xvartak] xorde ۱. ریزۀ هرچیز.۲. مقدار کم و اندک از چیزی.۳. (صفت) کوچک.۴. پول خُرد؛ سکه.۵. [قدیمی] شرارۀ آتش.۶. نکته.۷. [قدیمی، مجاز] نکته.۸. [قدیمی، مجاز] عیب؛ خطا.〈 خرده گرفتن: (مصدر لازم) [مجاز] عیب و ایراد گرفتن از کسی یا چیزی:...