کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شخم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شخم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) šoxm خراشی که برای زراعت با گاوآهن یا تراکتور در زمین ایجاد میکنند؛ شیار.〈 شخم زدن (کردن): (مصدر متعدی) (کشاورزی) شیار کردن زمین برای کاشتن تخم.
-
جستوجو در متن
-
بساردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) (کشاورزی) [قدیمی] basārdan ۱. شخم زدن و شیار کردن زمین.۲. هموار کردن زمین شخمزده.
-
بسارده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) (کشاورزی) [قدیمی] besārde زمینی که آن را شخم زده و برای کاشتن آماده کرده باشند.
-
بسارنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) (کشاورزی) [قدیمی] besārande کسی که زمین را شخم بزند و آمادۀ کاشتن کند.
-
لباد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹لباده› [قدیمی] lobād چوبی که هنگام شخم زدن بر گردن گاو میبندند.
-
شومیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شمیز، شومز، شومیر، شوریز› [قدیمی] šumiz ۱. شیار؛ شخم.۲. کشتکار؛ برزگر.
-
خیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خیچ› xiš ۱. (کشاورزی) آلتی برای شخم زدن زمین که به تراکتور یا گردن گاو بسته میشود؛ گاوآهن.۲. (اسم مصدر) [مجاز] شخم زدن.
-
گاوآهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) gāv[']āhan آلتی با تیغۀ سنگین که سر آن را به گردن گاو میبندند و با آن زمین را شخم میزنند؛ خیش؛ خیج؛ آهنجفت؛ آهنشیار.
-
جوغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جغ، جو، جوه› juq چوبی که روی گردن جفت گاو میگذارند و گاوآهن را به آن میبندند و زمین را شخم میزنند؛ یوغ.
-
حرث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] hars ۱. شیار کردن زمین برای زراعت؛ شخم زدن.۲. (اسم) مزرعه؛ محل کشت.
-
ورزا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) varzā ۱. گاو نر مخصوص شخم زدن زمین.۲. (صفت) [قدیمی] نر (گاو): گاو ورزا.
-
برزه گاو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹برزگاو، ورزگاو› [قدیمی] barzegāv گاو نری که برای شخم زدن زمین به کار رود: ◻︎ برزهگاویست کاو خورد ناچار / بر تخمی که خود کند شدیار (عثمان مختاری: ۶۹۹).
-
شیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šiyār ۱. خراش و شکاف باریک در روی چیزی.۲. خراش یا شکافی که بهوسیلۀ گاوآهن بر روی زمین ایجاد میکنند.〈 شیار کردن: (مصدر متعدی) (کشاورزی) شخم زدن زمین برای زراعت؛ شیاریدن.
-
یوغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جوغ، جغ› yuq چوبی که هنگام شخم زدن زمین روی گردن جفت گاو میگذارند و گاوآهن را به آن میبندند: ◻︎ همی گفت با او گزاف و دروغ / مگر کاندر آرد سرش را به یوغ (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۳).