کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šax شاخۀ درخت: ◻︎ نه در کوه سبزی نه در باغ شخ / ملخ بوستان خورده مردم ملخ (سعدی۱: ۵۸).
-
شخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šax ۱. تیغ کوه؛ سرکوه.۲. زمین سخت و ناهموار: ◻︎ میوهها سر در کشند از شدّت گرما به شاخ / ماهیان بیرون فتند از جوشش دریا به شخ (انوری: ۵۸۲).۳. (صفت) محکم؛ استوار: کمان شخ.
-
شخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ شوخ] [قدیمی] šox چرک بدن یا جامه.
-
واژههای مشابه
-
شخ کمان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šaxkamān ۱. ویژگی تیراندازی که کمان سخت و محکم داشته باشد.۲. قوی؛ پرزور؛ نیرومند.
-
جستوجو در متن
-
شنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šanj ۱. دماغۀ کوه.۲. زمین سخت و ناهموار؛ شخ.۳. (زیستشناسی) سرین، کفل.
-
زرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] zarang درختی کوهی با چوبی سخت و محکم که از آن تیر و نیزه و مانند آن میساختند؛ گز: ◻︎ چنان بگریم اگر دوست بار من ندهد / که خاره خون شود اندر شخ و زرنگ زگال (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۳۷).
-
کشتمند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] keštmand ۱. کشتزار؛ کشتمان؛ کشمان؛ زمین زراعتی: ◻︎ دو منزل زمین تا لب هیرمند / بُد آب خوش و بیشه و کشتمند (اسدی: ۱۹۲).۲. محصول.۳. صاحب کشت؛ کشاورز: ◻︎ چو جایی بپوشد زمین را ملخ / برد سبزی کشتمندان به شخ (فردوسی: ۶/۶۱۰).
-
چخیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹چغیدن› [قدیمی] čaxidan ۱. کوشیدن؛ کوشش کردن: ◻︎ در تپیدن سست شد پیوند او / وز چخیدن سختتر شد بند او (عطار: ۴۰۱).۲. ستیزه کردن: ◻︎ به کابل که با سام یارد چخید / که خواند از آن زخم گرزش چشید (فردوسی: ۱/۲۳۶)، ◻︎ سپاه است یکسر همه کوه و شخ /...