کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شب چراغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شب نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šabnāme هرنوشتهای که شبهنگام و پنهانی میان مردم پخش کنند.
-
شب نشینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) šabnešini با هم نشستن در شب؛ مهمانی در شب که جمعی باهم بنشینند و شب را به صحبت و تفریح بگذرانند.
-
شب نما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) šabna(e,o)mā ویژگی آنچه در شب میدرخشد و نمایان است مانند ساعت شبنما.
-
شب نهه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šabna(e)he ۱. آنچه شب در زیرزمین پنهان کنند.۲. زر و جواهری که شب در زیر خاک میکنند.
-
شب هنگام
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹شباهنگام، شبانههنگام› šabhengām ۱. هنگام شب.۲. (اسم) شبانگاه.
-
شب یار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šabyār ۱. (زیستشناسی) صبر زرد.۲. (طب قدیم) معجونی که در شب بخورند و بخوابند.
-
شب یازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] šabyāze = خفاش
-
شب زنده دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] šabzendedār ویژگی کسی که شب تا سحر نخوابد و بیدار بماند؛ ویژگی آنکه تمام شب برای عبادت یا امر دیگر بیدار باشد.
-
شب زنده داری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] šabzendedāri بیدار بودن در شب؛ شب را به بیداری گذراندن.
-
خیمه شب بازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) [عربی. فارسی] (هنر) xeymešabbāzi در نمایش، نوعی بازی و نمایش که عروسکها را از پشت پرده یا خیمۀ کوچکی بهوسیلۀ سیم یا نخ به حرکت میآورند و یک یا چند نفر از پشت خیمه به زبان آنها حرف میزند (میزنند).
-
جستوجو در متن
-
چراغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چراخ› čerāq وسیلهای برای تولید روشنایی، مانند پیهسوز، لامپا و چراغ برق.〈چراغ آسمان: [قدیمی، مجاز]۱. ماه.۲. آفتاب.〈چراغ آسمانی: [قدیمی، مجاز] = 〈 چراغ آسمان〈 چراغ الکتریک: [منسوخ] = چراغبرق〈 چراغ بادی: نوعی چراغ نفتی...
-
چراغک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ چراغ] čerāqak ۱. چراغ کوچک.۲. (زیستشناسی) [قدیمی، مجاز] =کرم 〈 کرم شبتاب
-
سوسو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) susu ۱. روشنایی اندک که در شب از دور به نظر آید.۲. روشنایی کم که از چراغ به چشم بخورد.〈 سوسو زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] روشنایی دادن چراغ کمنور.
-
چراغان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹چراغانی› čerāqān ۱. عمل روشن کردن چراغهای بسیار در شبهای جشن و شادمانی.۲. (صفت) مجلس جشن که در آن چراغ بسیار روشن کرده باشند.۳. (اسم) [قدیمی، مجاز] نوعی شکنجه بوده که چند جای سروتن محکوم را سوراخ میکردند و در آن سوراخها فتیله یا شمع اف...
-
پروانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: parvānak، جمع: پروانگان] parvāne ۱. (زیستشناسی) حشرهای با بالهای نازک رنگین که روی گلها و گیاهان مینشیند و شیرۀ آنها را میمکد؛ شاهپرک؛ پروانۀ روز.۲. آلتی پرهدار که دور خود بچرخد: پروانهٴ هواپیما.۳. اجازۀ رسمی که از طرف دولت بر...