کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شبیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شبیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] šabih ۱. مانند؛ همانند.۲. تعزیه.
-
واژههای مشابه
-
شبیه سازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] šabihsāzi ۱. ساختن چیزی از روی چیزی؛ ساختن نظیری از روی یک اثر ادبی.۲. ساختن شرایطی مصنوعی برای انجام دادن فرایندی.۳. تعزیهخوانی کردن؛ برگزار کردن تعزیه.
-
جستوجو در متن
-
تشبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tašabboh ۱. شبیه شدن.۲. خود را مانند دیگران کردن؛ شبیه دیگران شدن.
-
مانند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹ماننده› mānand ۱. شبیه۲. نظیر.〈 مانند شدن: (مصدر متعدی) شبیه شدن.〈 مانند کردن: (مصدر متعدی) شبیه کردن؛ تشبیه.
-
مانندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] mānandegi مانند بودن؛ شبیه و نظیر بودن.
-
ماننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mānande شبیه؛ نظیر.
-
مثیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] masil شبیه؛ مانند.
-
همانند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹هممانند› hamānand مانند هم؛ مثل یکدیگر؛ شبیه؛ نظیر.
-
همسان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) hamsān مانند هم؛ شبیه یکدیگر.
-
همگونی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) hamguni شبیه بودن.
-
کرکرهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] (زیستشناسی) karkarhan ریشهای باریک شبیه سنبل رومی و سرخرنگ که در خواص شبیه عاقرقرحا است.
-
اشبه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'ašbah شبیهتر؛ مانندتر.
-
بیضوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بَیضَة) [عربی: بَیضویّ] beyzavi شبیه بیضی.