کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شبانهروزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شبانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به شب) šabāne ۱. مربوط به شب.۲. (قید) در هنگام شب.۳. [قدیمی] هرچیز شبمانده؛ شبینه.
-
شبانه
فرهنگ فارسی عمید
، قدیمی: šobāne (اسم) [قدیمی] šabāne شبان؛ چوپان: ◻︎ گفت با خود کز این شبانهٴ پیر / شاهی آموختم زهی تدبیر (نظامی۴: ۷۲۰).
-
روزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به روز، اسم) ‹روزیانه، روزینه› ruzi ۱. رزق و خوراک هرروزه؛ غذای روزانه؛ توشه.۲. [قدیمی، مجاز] نصیب؛ قسمت.
-
شبانه روز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شبانروز، شباروز› šabāneruz تمام ۲۴ ساعت؛ شبوروز.
-
بی روزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] biruzi ۱. بینصیب؛ بیبهره از رزقوروزی.۲. فقیر؛ محتاج.
-
گنجشک روزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] gonješkruzi آنکه رزق و روزی اندک داشته باشد؛ تنگروزی.
-
فراخ روزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] farāxruzi آنکه رزق و روزی فراوان دارد.
-
پراکنده روزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] parākānderuzi کمروزی؛ تهیدست؛ بینوا: ◻︎ خداوند مِکنت به حق مشتغِل / پراکندهروزی پراکندهدل (سعدی: ۱۶۳).
-
حرام روزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] harāmruzi ۱. کسی که با مال حرام امرار معاش میکند و رزقوروزی خود را از راه ناروا بهدست میآورد.۲. [مجاز] فقیر؛ نیازمند.
-
روزی خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹روزیخور› [قدیمی] ruzixār آنکه روزی میخورد؛ انسان یا حیوان که بهره و نصیب از رزقوروزی دارد.
-
روزی ده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ruzideh ۱. آنکه به همۀ جانداران رزقوروزی میدهد؛ رازق؛ رزاق؛ روزیدهنده.۲. از نامها و صفات خدایتعالی.
-
روزی رسان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ruzire(a)sān = روزیده
-
روزی مند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] ruzimand برخوردار: ◻︎ آنکه دستش به دادن روزی / آمد اندر زمانه روزیمند (انوری: ۶۲۰).
-
تنگ روزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] tangruzi فقیر؛ مسکین؛ مستمند.