کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاه اسپرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شاه سپرغم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] šāhesparqam, šāhesparaqm = شاهاسپرغم
-
شاه سپرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] šāhesparam = شاهاسپرغم: ◻︎ بوستانافروز بنگر رسته با شاهسپرم / گر ندیدستی خط قوسُقزح بر آسمان (ازرقی: ۷۲).
-
شاه سوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹شهسوار› [قدیمی] šāhsavār سوار دلاور و چالاک و ماهر در سواری اسب.
-
شاه فش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šāhfaš شاهوش؛ شاهمانند.
-
شاه فنر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. ترکی] šāhfanar بزرگترین فنر که در وسایل نقلیۀ موتوری در زیر شاسی و در کنار چرخها قرار دارد.
-
شاه کاسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. مٲخوذ از عربی] [قدیمی] šāhkāse کاسۀ بزرگ.
-
شاه مات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شهمات› (ورزش) šāhmāt حالتی که مهرۀ شاه مات شود.
-
شاه ماهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šāhmāhi نوعی ماهی دریایی کوچک.
-
شاه نشین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [منسوخ] šāhnešin ۱. جای نشستن شاه در اتاق.۲. قسمتی از یک اتاق بزرگ که شبیه ایوان ساخته میشد اما به طرف حیاط در نداشت؛ غرفۀ داخل اتاق.
-
شاه وش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹شاهفش› [قدیمی] šāhvaš شاهمانند.
-
جستوجو در متن
-
ریحان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: رَیاحین] (زیستشناسی) reyhān ۱. از سبزیهای خوردنی خوشبو با ساقۀ نازک و برگهای درشت بیضی که بهصورت خام خورده میشود؛ اسپرغم؛ اسپرم؛ شاهاسپرغم.۲. [قدیمی] هر گیاه سبز و خوشبو.