کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاه اسپرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شاه پرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šāhparam = شاهاسپرغم
-
شاه پسند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šāhpasand گیاهی زینتی با گلهای رنگارنگ چتری و برگهای بیضیشکل.
-
شاه ترج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: شاهتره] (زیستشناسی) šāhtaraj = شاهتره
-
شاه تره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاهترج، شهترج، شیتره، شیترک، شیطره، شیطرج، شتیره› (زیستشناسی) šāhtare گیاهی خودرو با گلهایش ریز خوشهای قرمزرنگ که مصرف دارویی دارد؛ سرخیوس؛ خامشه.
-
شاه توت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šāhtut درختی با برگهایی دندانهدار و شبیه قلب و میوهای قرمز یا سیاهرنگ شبیه توت.
-
شاه تیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šāhtir ۱. تیر بزرگ.۲. چوب دراز و ستبر که در سقف خانه کار میگذارند.
-
شاه چینی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاهصینی› [قدیمی] šāhčini عصارۀ گیاهی که در چین میروید. خشکشدۀ آن را در طب قدیم برای تخفیف درد و ورم روی عضو میمالیدند.
-
شاه دارو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] šāhdāru ۱. بهترین دارو؛ دارویی که از همۀ داروها بهتر و سودمندتر باشد: ◻︎ شاهدارو بُوَد شراب، ولی / زو چو بر حد اعتدال خوری (؟: مجمعالفرس: شاهدارو).۲. شراب.
-
شاه داماد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šāhdāmād داماد؛ مرد جوانی که تازه ازدواج کرده.
-
شاه دانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šāh-ānak] ‹شهدانه، شاهدانج› (زیستشناسی) šāhdāne گیاهی یکساله با برگهایی بلند و دانههایی به اندازۀ فندق که از شاخههای آن حشیش میگیرند؛ زمردگیاه.
-
شاه دخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šāhdoxt شاهدختر؛ دختر شاه؛ شاهزادهخانم.
-
شاه درخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šāhderaxt = صنوبر
-
شاه رش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šāhraš اندازۀ امتداد دو دست درحالیکه دستها را بهطور افقی از هم بگشایند؛ ارش؛ رش.
-
شاه رود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شهرود› (موسیقی) šāhrud ۱. رود یا سیم بزرگ و بم در آلات موسیقی.۲. نوعی ساز.۳. رودخانۀ بزرگ.
-
شاه زیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šāhzire = کراویا