کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاهنشاه زند و اوستا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
زند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zand تفسیر و شرح اوستا به زبان پهلوی ساسانی.
-
زندستا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زندواَستا، زندوِستا› zandastā مخففِ زند و اوستا.
-
استا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ اوستا] [قدیمی] 'a(o)sta = اَوِستا: ◻︎ وز او زند و استا بیاموختند / ببستند و آذر برافروختند (فردوسی: ۵/۱۷۰).
-
ایارده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ayārde تفسیر و شرح کتاب اوستا یا کتاب زند: ◻︎ چه مایه زاهد و پرهیزکار و صومعگی / که نَسَکخوان شده از عشقش و ایاردهگوی (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۲۲).
-
است
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ اوستا] [قدیمی] 'a(o)st = اَوِستا: ◻︎ شهنشاه ایران سر و تن بشست / به جایی خرامید با زند و اُست (فردوسی: ۴/۲۷۷).
-
زند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zand دو تکه چوب که آنها را به هم میساییدند تا آتش تولید شود؛ چوب آتشزنه. Δ چوب بالایی را زند و چوب زیری را پازند میگفتند.
-
پازند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pāzand ۱. ترجمۀ زند به فارسی.۲. شرح و تفسیری که مانند حاشیه در پای اوراق زند نوشتهاند و آن به زبان پهلوی و غالباً با لغات فارسی و به خط اوستایی و گاه به خط فارسی بوده: ◻︎ گویند نخستین سخن از نامهٴ پازند / آن است که با مردم نااصل مپیوند (لبیبی...
-
برزین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] barzin آتش: ◻︎ ز برزین دهقان و افسون زند / برآورده دودی به چرخ بلند (نظامی۵: ۸۵۷).
-
زنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: zandak] ‹زند› zende ۱. [مقابلِ مرده] جاندار؛ انسان یا حیوانی که جان در بدن دارد.۲. عظیم و بزرگ.
-
نسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nask] ‹نسکا، نسکه› nask هریک از قسمتهای بیستویکگانۀ کتاب اوستا که بهمنزلۀ فصل و باب است و هر قسمت آن نام مخصوصی دارد: ◻︎ چه مایه زاهد و پرهیزکار و صومعگی / که نسکخوان شده از عشقش و ایاردهگوی (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۲۲)، ◻︎ از ...
-
درون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dron] darun ۱. در آیین زردشتی، نان کوچکی که برای بعضی مراسم مذهبی میپزند و جلو موبد میگذارند و موبد با خواندن کلماتی از اوستا و دعای مخصوصی نان را متبرک کرده و سپس میان حاضران قسمت میکنند.۲. دعایی که در این مراسم بهوسیلۀ موبد خوانده...
-
گات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gāt نخستین منظومۀ ایرانی که از روزگار کهن باقی مانده و قسمت عمدۀ آن سخنان زردشت است که شامل ۱۷ فصل و ۲۳۸ قطعه یا ۸۹۶ بیت است؛ کهنترین و مقدسترین قسمت اوستا؛ سرودهای زردشت؛ گاثان؛ گاتها.
-
اردم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ardam هریک از سورههای بزرگ کتاب زند: ◻︎ دانم که چو اندیشه کنی خوب شناسی / پازند ز بسماللّه و الحمد ز اردم (سیف اسفرنگ: لغتنامه: اردم).
-
گاوروی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] gāvruy آنچه مانند سر گاو باشد؛ گاوچهر؛ گاورنگ: ◻︎ ببندت و آرد از ایوان به کوی / زند برسرت گرزۀ گاوروی (فردوسی: ۱/۶۱).
-
ترنگاترنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) [قدیمی] tarangātarang ۱. صدای انداختن تیرهای پیاپی از کمان.۲. آواز تارهای ساز: ◻︎ ترنگاترنگی که زد ساز او / به از زند زرتشت و آواز او (نظامی۵: ۸۹۴).