کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شانه کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تعالی شانه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] ta'ālāša'noh[u] برتر است شٲن او.
-
فراخ شانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] farāxšāne پهنشانه؛ چهارشانه.
-
شانه بین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [منسوخ] šānebin فالگیر که از روی استخوان شانۀ گوسفند فال میگیرد؛ فالبین.
-
شانه بینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [منسوخ] šānebini فالگیری با استخوان شانۀ گوسفند.
-
شانه سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شانهسرک، شانهبهسر› (زیستشناسی) [قدیمی] šānesar = هدهد
-
شانه گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] šānegar شانهساز؛ شانهتراش؛ کسی که شانه میسازد.
-
نرم شانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] narmšāne ۱. شخص کمزور.۲. فروتن و فرمانبردار.
-
جستوجو در متن
-
دست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dast، جمع: دستان] dast ۱. (زیستشناسی) عضوی از بدن انسان از شانه تا سرانگشتان.۲. عضوی از بدن انسان از سرانگشتان تا مچ: ◻︎ گرفتش دست و یکسو برد از آن پیش / حکایت کرد با او قصهٴ خویش (نظامی۲: ۲۴۸).۳. (زیستشناسی) هریک از دو پای جلو چهارپ...