کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شانه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تعالی شانه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] ta'ālāša'noh[u] برتر است شٲن او.
-
فراخ شانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] farāxšāne پهنشانه؛ چهارشانه.
-
شانه بین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [منسوخ] šānebin فالگیر که از روی استخوان شانۀ گوسفند فال میگیرد؛ فالبین.
-
شانه بینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [منسوخ] šānebini فالگیری با استخوان شانۀ گوسفند.
-
شانه سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شانهسرک، شانهبهسر› (زیستشناسی) [قدیمی] šānesar = هدهد
-
شانه گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] šānegar شانهساز؛ شانهتراش؛ کسی که شانه میسازد.
-
نرم شانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] narmšāne ۱. شخص کمزور.۲. فروتن و فرمانبردار.
-
جستوجو در متن
-
قلمدوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. فارسی] ‹غلندوش› [عامیانه، مجاز] qalamduš سوار بر دوش.〈 قلمدوش کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] کسی را بر روی شانۀ خود سوار کردن.
-
تسریح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasrih ۱. رها کردن؛ یله کردن.۲. گسیل کردن.۳. رها کردن ستور برای چرا.۴. طلاق دادن زن.۵. گشودن و شانه زدن و فروهشتن موی.
-
کوله پشتی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kulepošti کیف نسبتاً بزرگی برای راحت حمل کردن لوازم مختلف که بر پشت و روی شانهها قرار میگیرد.
-
مشاطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مشّاطَة] [قدیمی] maššāte ۱. شانهکننده.۲. [مجاز] آرایشگر زنی که حرفۀ او آرایش کردن زنان دیگر است.
-
شاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹شانیدن› [قدیمی] šāndan شانه کردن؛ شانه زدن موی: ◻︎ جهان به آب وفا روی عهد میشوید / فلک به دست ظفر جعد ملک میشاند (انوری: ۱۴۴).
-
مفرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مفارق] [قدیمی] mafraq ۱. جایی که راه منشعب گردد و راه دیگر از آن جدا شود.۲. خطی که از شانه زدن و دو قسمت کردن موها در وسط سر پیدا شود.
-
پهلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pahlūk، جمع: پهلوها و پهلُوان] pahlu ۱. کنار؛ یک طرف چیزی.۲. ضلع.۳. یک سمت بدن.۴. کنار سینه و شکم: ◻︎ خار است به زیر پهلوانم / بی روی تو خوابگاه سنجاب (سعدی۲: ۳۱۹).〈 پهلو تهی کردن: [مجاز] دوری کردن و کناره کردن از کاری؛ زیر بار نرف...