کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شانه زری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تعالی شانه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] ta'ālāša'noh[u] برتر است شٲن او.
-
فراخ شانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] farāxšāne پهنشانه؛ چهارشانه.
-
شاخ شانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاخوشانه› [قدیمی] šāxšāne استخوان شانه و شاخ گاو یا گوسفند. Δ در قدیم برخی گدایان استخوان شانه و شاخ گاو یا گوسفند به دست گرفته و آنها را به هم میزده و گدایی میکردهاند.〈 شاخشانه کشیدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] تهدید کردن....
-
شانه بین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [منسوخ] šānebin فالگیر که از روی استخوان شانۀ گوسفند فال میگیرد؛ فالبین.
-
شانه بینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [منسوخ] šānebini فالگیری با استخوان شانۀ گوسفند.
-
شانه سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شانهسرک، شانهبهسر› (زیستشناسی) [قدیمی] šānesar = هدهد
-
شانه گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] šānegar شانهساز؛ شانهتراش؛ کسی که شانه میسازد.
-
نرم شانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] narmšāne ۱. شخص کمزور.۲. فروتن و فرمانبردار.