کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
فراخ دوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] farāxduš پهنشانه؛ چهارشانه.
-
هوبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] hube شانه؛ دوش؛ کتف.
-
هدهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) hodhod پرندهای خاکیرنگ، کوچکتر از کبوتر با خالهای زرد، سیاه، و سفید که روی سرش دستهای پَر به شکل تاج یا شانه دارد؛ شانهبهسر؛ مرغ سلیمان؛ پوپک؛ شانهسرک؛ کوکله. Δ در خوشخبری به او مثل میزنند.
-
دوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) duš شانه؛ کول؛ کتف؛ قسمت بالای پشت.
-
ضربه فنی
فرهنگ فارسی عمید
[عربی. فارسی] (ورزش) zarbefanni در کشتی، رساندن هر دو شانۀ حریف به تشک.
-
کت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [عامیانه] kat ۱. شانه.۲. کتف.۳. بازو.
-
گرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [عامیانه] gorm قسمت تحتانی پشت گردن که بین دو شانه قرار دارد.
-
خرجین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خرجَین، تثنیۀ خُرج] ‹خورجین› xorjin دو کیسۀ متصلبههم که روی چهارپا، موتورسیکلت، دوچرخه، یا شانه قرار میدهند.
-
چهارشانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹چارشانه› [مجاز] ča(ā)hāršāne ویژگی شخص تنومند و فربه که دارای شانههای پهن باشد.
-
وشاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَوْشِحَة] [قدیمی] vo(e)šāh حمایل؛ پارچۀ رنگین و مرصع که به شانه و پهلو حمایل میکردند.
-
هف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] haf ۱. کارگاه بافندگی.۲. شانۀ بافندگی.
-
شاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹شانیدن› [قدیمی] šāndan شانه کردن؛ شانه زدن موی: ◻︎ جهان به آب وفا روی عهد میشوید / فلک به دست ظفر جعد ملک میشاند (انوری: ۱۴۴).
-
بازوکا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: bazooka] (نظامی) bāzukā نوعی سلاح موشکانداز ضد تانک، دارای لولۀ دراز و قابل حمل بر روی شانه.
-
کوله پشتی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kulepošti کیف نسبتاً بزرگی برای راحت حمل کردن لوازم مختلف که بر پشت و روی شانهها قرار میگیرد.
-
خرازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] xarrāzi جایی که در آن مهره، گردنبند، آینه، شانه، عطر، جوراب، زینتآلات زنانه، و مانند آن فروخته میشود.