کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شامل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شامل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] šāmel ۱. فراگیرنده و بههمهرسنده؛ همه را فرارسنده.۲. کافی؛ کامل.۳. حاوی؛ دربردارنده.
-
جستوجو در متن
-
احتوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: احتواء] 'ehtevā شامل بودن؛ در بر داشتن.
-
اشمل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'ašmal شاملتر؛ فراگیرندهتر.
-
متضمن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَضمّن] mote(a)zammen دربردارنده؛ شامل.
-
عمومیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عمومیَّة] 'omumiy[y]at شامل همه بودن؛ همگانی بودن.
-
مستوعب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مستَوعب] [قدیمی] mosto[w]'eb فراگیرنده؛ شامل.
-
حاوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] hāvi دربردارنده؛ شامل.
-
اعم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'a'am[m] شاملتر؛ فراگیرندهتر؛ همگانیتر.
-
بلوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [منسوخ] boluk ناحیهای شامل چند ده؛ دهستان؛ ولایت.
-
تعمیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، مقابلِ تخصیص] ta'mim شامل همه گردانیدن؛ همگانی کردن؛ عمومیت دادن.
-
عمیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'amim فراگیرنده؛ شامل؛ کامل؛ تمام.
-
رادیوگرام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: radiogramme] rād[i]yog[e]rām دستگاهی شامل رادیو و گرامافون.
-
کلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کاچک› kalāl قسمتی از سر شامل میان سر تا بالای پیشانی.
-
لژیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: légion] ležyon از تقسیمات ارتش روم که شامل سه تا ششهزار سرباز میشد.