کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šār ۱. شهر.۲. بنای بلند؛ عمارت عالی.۳. راه فراخ؛ شاهراه.
-
شار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] [قدیمی] šār = شاره۱
-
شار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] (زیستشناسی) [قدیمی] šār = ساری۱
-
شار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šār عنوان عمومی پادشاهان غرجستان: ◻︎ «شار» غرجستان اگر یابد نسیم همتش / خاک آن بقعت کند چون زرّ مشتافشار شار (امیرمعزی: ۳۲۳).
-
شار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šār نوعی شمشاد که در جنگلهای شمالی ایران میروید.
-
واژههای همآوا
-
شعر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] ša'r موی انسان یا حیوان؛ مو.
-
شعر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَشعار] še'r ۱. (ادبی) سخنی که دارای وزن و قافیه باشد؛ سخن منظوم؛ کلام موزون؛ سرواد.۲. [مجاز] سخن زیبایی که کاربرد عملی ندارد.
-
جستوجو در متن
-
شاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] šāri ۱. شار (= عنوان عمومی پادشاهان غرجستان) بودن.۲. [مجاز] شاهی؛ پادشاهی: ◻︎ یک بندۀ تو دارد زاین سوی رود شاری / یک چاکر تو دارد زآن سوی گنگ رایی (فرخی: ۳۶۲).