کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شادی و نشاط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شادی کنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) šādikonān در حال شادی کردن: ◻︎ مگوی انده خویش با دشمنان / که لاحول گویند شادیکنان (سعدی: ۱۲۸).
-
شادی مرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šādimarg ۱. مرگ از غایت شادی؛ مرگی که بهسبب شادی مفرط ناگهان عارض شود.۲. (صفت) ویژگی کسی که ناگهان از شادی بسیار بمیرد: ◻︎ من که از تلخی دشنام شدم شادیمرگ / چه توقع کنم از لعل شکرخای کسی (صائب: لغتنامه: شادیمرگ).
-
جستوجو در متن
-
خوشحال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] xošhāl تندرست و در حالت نشاط و شادی؛ شاد؛ شادمان.
-
تفرجگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] tafarrojgāh جایی مانند باغ و مرغزار که شادی و نشاط بیاورد؛ جای تفرج؛ گردشگاه.
-
نشاط انگیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] na(e)šāt[']angiz نشاطانگیزنده؛ آنچه سبب شادی و خوشحالی شود.
-
دنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dane ۱. زمزمه.۲. آواز؛ بانگ شادی و طرب.۳. شادی و نشاط: ◻︎ حاشللّه گر کند پیوند با طبع تو غم / طبع غم را از نشاط تو پدید آید دنه (کمالالدیناسماعیل: ۴۷۴).
-
نشاط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نَشاط] ne(a)šāt ۱. شادی؛ خوشی؛ خوشحالی.۲. [قدیمی] میل؛ اراده.۳. [قدیمی] سبکی و چالاکی.
-
دلگشا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹دلگشای› [مجاز] delgošā گشایندۀ دل؛ آنچه باعث نشاط و شادی و فرح و انبساط شود، مانند روی معشوق، آواز و آهنگ خوش یا جای سبزوخرم.
-
شادیانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šādiyāne ۱. از روی شادی و خوشحالی.۲. (قید) توٲم با شادی.۳. (اسم) جشنی که از روی شادی و نشاط میگیرند.۴. (اسم) ساز و دهلی که در جشن و شادمانی مینوازند.۵. (اسم) مژدگانی.
-
کروز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کروژ› [قدیمی] koruz شادی؛ نشاط؛ عیش و طرب: ◻︎ با کروز و خرمی آهو به دشت / میخرامد چون کسی کاو مست گشت (رودکی: ۵۳۴).
-
روح افزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹روحافزای، روحفزا› ruh[']afzā آنچه سبب نشاط میشود و زندگانی را طولانی میکند؛ افزایندۀ روح؛ روحپرور؛ جانبخش؛ شادیبخش.
-
شادمانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) šad[e]māne ۱. شادمان؛ خوشحال؛ خوشوخرم: ◻︎ در این گیتی سراسر گر بگردی / خردمندی نیابی شادمانه (شهیدبلخی: شاعران بیدیوان: ۳۶)، ◻︎ بر آنچه داری در دست شادمانه مباش / وز آنچه از کف تو رفت ازآن دریغ مخور (ناصرخسرو: ۲۶۸).۲. (قید) [قدیمی] توام با شا...
-
ذوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ذَوق، جمع: اَذواق] zo[w]q ۱. خوشیونشاط.۲. [قدیمی] چشیدن مزۀ چیزی؛ آزمودن طعم چیزی.۳. [قدیمی] چشایی؛ ذائقه؛ قوهای که بهوسیلۀ آن طعم چیزها ادراک میشود.〈 ذوق کردن: (مصدر لازم) به نشاط آمدن؛ اظهار شادی و مسرت کردن.
-
دوستکامی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹دوزکومی› [قدیمی] dustkāmi ۱. بادهگساری و نشاط با دوستان.۲. (اسم) بادهای که با یار و دوست یا به یاد دوستان بنوشند؛ پیالۀ شراب که به کسی دهند تا به شادی و کامرانی فلان دوست بنوشد.۳. (اسم) ظرف بزرگ مسی پایهدار که در آن آب یا شربت میریز...