کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاخ و شونه،()کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شاخ بن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šāxbon ۱. شاخۀ درخت.۲. درخت.
-
شاخ دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) šāxdār ۱. دارای شاخ؛ ویژگی حیوانی که شاخ دارد.۲. [عامیانه، مجاز] = دروغ 〈 دروغ شاخدار۳. (اسم) [عامیانه] کلۀ گوسفند که آن را طبخ میکنند.
-
عالی شاخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'ālišāx ۱. شاخۀ بلند.۲. ویژگی درختی که شاخههای بلند دارد.
-
جستوجو در متن
-
نشف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] našf به خود کشیدن و فروکشیدن آب یا رطوبت چیزی، مثل به خود کشیدن جامه عرق بدن را و به خود کشیدن حوض یا زمین آب را.
-
آختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹آهیختن، آهختن، یاختن، اختن› [قدیمی] 'āxtan برکشیدن، برآوردن و بیرون کشیدن چیزی، مثل بیرون کشیدن تیغ از غلاف.
-
مقاسات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مقاساة] ‹مقاسا› [قدیمی] moqāsāt رنج کشیدن؛ سختی کشیدن؛ به رنج و تعب افتادن.
-
غیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غو، غیو› qiy[y]e فریاد؛ بانگ و آواز بلند.〈 غیه برداشتن: (مصدر لازم) [قدیمی] =〈 غیه کشیدن〈 غیه زدن: (مصدر لازم) [قدیمی] =〈 غیه کشیدن〈 غیه کشیدن: (مصدر لازم) بانگ برآوردن؛ فریاد بلند کشیدن.
-
ندامت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ندامة] nedāmat پشیمان شدن؛ پشیمانی؛ اندوه و افسوس.〈 ندامت خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] پشیمان شدن و افسوس خوردن.〈 ندامت کشیدن: (مصدر لازم) [قدیمی] پشیمانی کشیدن؛ پشیمانی بردن.
-
کشاکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) kašākaš, kešākeš ۱. به هر طرف کشیدن؛ از هر طرف کشیدن.۲. پیدرپی کشیدن.۳. به این طرف و آن طرف بردن.۴. [مجاز] گرفتاری و حوادث: ◻︎ مرد باید که در کشاکش دهر / سنگ زیرین آسیا باشد (سعدی: لغتنامه: کشاکش).
-
تلهب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] talahhob افروخته شدن و زبانه کشیدن آتش.
-
جیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جَیش، جمع: جیوش] [قدیمی] jeyš لشکر؛ سپاه؛ ارتش.جیغ= جیغ زدن (کشیدن): (مصدر لازم) فریاد کشیدن با صدای نازک و بلند؛ داد زدن.
-
فاژیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] fāžidan خمیازه کشیدن؛ دهاندره کردن؛ فاژه کردن؛ فاژه کشیدن: ◻︎ شراب شب و نشئهٴ آن نیرزد / به فاژیدن بامداد خمارش (ابوالمثل بخاری: شاعران بیدیوان: ۶۷).
-
نعره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نعرَة] na're فریاد؛ بانگ بلند.〈 نعره زدن: (مصدر لازم) فریاد زدن؛ فریاد و فغان کردن به بانگ بلند.〈 نعره کشیدن: (مصدر لازم) فریاد کشیدن؛ نعره زدن.
-
هنجیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: hanĵītan] [قدیمی] hanjidan کشیدن؛ برکشیدن؛ بیرون کشیدن؛ برآوردن.〈 برهنجیدن: (مصدر متعدی) [قدیمی] کشیدن؛ گستردن: ◻︎ چنانکه مرغ هوا پر و بال برهنجد / تو بر خلایق بر پر مردمی برهنج (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۴).