کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاخ شاخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سروگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sorugāh جای شاخ در سر حیوان شاخدار.
-
شاخور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šāxvar ۱. شاخدار؛ دارای شاخ.۲. پرشاخه.
-
شغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šaq ۱. شاخ حیوان.۲. [مجاز] شاخ جانور.۳. ظرف شرابی که از شاخ گاو ساخته شده باشد: ◻︎ به بازی و خنده گرفت و نشست / شغ گاو و دنبال گرگی به دست (فردوسی: لغتنامه: شغ).
-
برزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] barze شاخ درخت.
-
سغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شغ› [قدیمی] saq شاخ گاو.
-
زخاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zaxāre شاخ درخت؛ شاخه.
-
ناقور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (موسیقی) nāqur سازی بادی، شبیه بوق یا شاخ.
-
سرون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سُرو› (زیستشناسی) [قدیمی] sorun شاخ گاو، گوسفند، و امثال آنها.
-
شاخین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به شاخ) [قدیمی] šāxin ۱. شاخدار؛ دارای شاخ.۲. پرشاخه: ◻︎ یل پهلوان دید دیوی نژند / سیاهی چو شاخیندرختی بلند (اسدی: ۱۱۹).
-
سرو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: srūb, sruv] ‹سروی، سرون› [قدیمی] soru شاخ گاو و گوسفند و امثال آنها.
-
شتاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹استاک، ستاک، استاخ، ستاخ› [قدیمی] šetāk ۱. شاخ درخت.۲. شاخۀ نورسته.
-
مولو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] mulu نوعی ساز بادی که از شاخ میانتهی درست شده بود.
-
شاخک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ شاخ] šaxak ۱. شاخ کوچک.۲. شاخۀ کوچک: ◻︎ در جلوات آمدهست بر سر گل عندلیب / در حرکات آمدهست شاخک شاهسپَرَم (منوچهری: ۷۰).
-
مناطحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مناطَحَة] [قدیمی] monātehe ۱. شاخ زدن به یکدیگر.۲. [مجاز] پیکار کردن؛ نبرد کردن.
-
هید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] hayd چهار شاخ که با آن خرمن کوفته را به باد میدهند تا کاه از دانه جدا شود.